یادداشت fatemeh Taheri

fatemeh Taheri

fatemeh Taheri

18 ساعت پیش

        من از این کتاب فهمیده ام که یک پیر زنه بوده که اسمش ننه نقلی بود که یه دخترم داشته که اسمش مرجان بوده که که این مرجان خانم عروسی میکنه با آقا رشید یه روز که ننه نقلی نشسته بود خیلی دلش میگیره و دلش برای مرجان خانمی تنگ میشه و میگه من بلند شم برم شال و کلاه کنم برم پیش دخترم و تو راه که داشته میرفته با آقا گرگه بد جنس روبراه میشه  آقا گرگه میگه من تورو میخوام یه لقمه کونمو بخورمت و ننه نقلی بهش میگه که آقا گرگها بدجنس من الان که هیچی نخوردم بزار برم خونه  دخترم نون پنیر بخورم وبعد تو بیا منو بخور گفت فکر بدی نیس وبعد ننه نقلی می رسه به خانه ای دخترش وبه مرجان ودومادش سلام میکنه و همین دیگه بقیش برای بعدن بای بای 😍
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.