یادداشت مژده

مژده

مژده

1402/7/6

💫 روایت ز
        💫 روایت زنی است که در کشاکش مبارزه با یک بیماری روحی، «خود» را کشف می‌کند.
مارتا در  چهل سالگی می‌داند هیچ چیز نمی‌داند، به‌شدت غمگین و سرگردان است و با خودش، با همه احساس بیگانگی می‌کند. فقط اوست که دکترا ندارد، بچه ندارد. در خانه‌ای زندگی می‌کند که از آن متنفر است، ولی تحمل ترک کردنش را ندارد. مارتا مدت‌هاست که می‌داند مشکلی دارد، ولی نمی‌داند چه مشکلی. مورد مهر و‌ محبت اطرافیانش قرار دارد و طعم عشق را در تمامی جنبه‌هایش چشیده و‌ سیراب است، اما می‌داند حالش خوب  نیست. 
چرا زندگی چنین به هم ریخته و او‌ چنین درگیر است؟ با خودش، با همه.
 چرا تنها ایستاده است؟ 
با این حال، می‌خواهد پایان خوشی به داستان زندگی خود بدهد...
. 
بنظرم این کتاب یکی از متفاوت‌ترین تصاویر از یه خانم رو نشون میده و مثل بقیه کتاب‌هایی که از آدم‌های خیلی تلاش‌گر و موفق روایت می‌کنن، نیست 
.
.
🛑 خطر اسپویل:  اینقدر ذهن من درگیر پیدا کردنه اختلال مارتا شد که وسط خوندنش، برای پیدا کردن جواب سوالم کلی توی گودریدز و نظرات کتاب گشتم🙄
اینکه تا آخر داستان اسم اختلال رو نگفت، برای من خیلی سخت و چالش برانگیز بود.
توی ذهنم حدس‌های مختلف می‌زدم ک هیچ‌کدوم کاملا درست نبودن😁  البته که بنظرم حتی همین موضوع هم باعث جذابیت بیشتر داستان شد😌
      
1

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.