یادداشت 𝒜𝗅︎𝗅︎𝗂𝗌𝗈𝗇︎
3 روز پیش
۱۹۸۴ از اون کتابهاییست که وقتی میخونی، دیگه هیچوقت مثل قبل به دنیا نگاه نمیکنی. اورول جهانی ساخته که تاریک، خفقانآور و بیرحمه؛ جایی که حتی اندیشهها هم زیر نظرند و آزادی به یک رویا تبدیل شده. خواندن این کتاب حس عجیبی به من داد؛ هم ترس، هم غم، و هم یک بیداری عمیق. ترس از اینکه انسانها ممکنه واقعاً روزی در چنین دنیایی زندگی کنن؛ غم از اینکه عشق، حقیقت و فردیت، همه زیر پای قدرت له میشوند؛ و بیداری از اینکه باید قدردان آزادی باشیم و ازش محافظت کنیم. داستان وینستون و جولیا، با همهی مقاومت و عشقشون، در نهایت مثل فریادی خاموش در تاریکی مچاله میشه. همین پایان تلخ بود که قلبم رو لرزوند و باعث شد بیشتر از همیشه به شکنندگی امید و آزادی فکر کنم. برای من، ۱۹۸۴ فقط یک رمان نبود؛ یک هشدار بود. هشداری از آیندهای که شاید اگر حواسمون نباشه، خیلی نزدیکتر از اون چیزی باشه که فکر میکنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.