یادداشت آیدا، کتابخوار اکسوپلنت
1403/5/12
4.3
13
کتاب " ما در برابر شما " در ادامهی وقایع " شهر خرس" نوشته شده و در اینجا قرار بر منحل شدن تیم هاکی است. کتابی که به هیچوجه دلم نمیخواست به پایان برسد؛ کاش میشد حافظمو از دست بدم و این دو جلد را از اول بخوانم و شاید هم تمام کتابهای بکمن را. " ما دربرابر شما " به مخاطب درسهای زیادی میآموزد که شاید ابتدایی باشد اما از انجامشان غافل شدهایم! داستانپردازیِ کتاب، بینظیر و توصیف احساسات شخصیتها شاهکار بود. با اینکه نسبت به جلد اول کشش کمتری به این کتاب داشتم اما همچنان جذابیت خودش را داشت و بکمن باریدیگر من را شگفتزده کرد. واقعا نمیدانم از چهچیزی بنویسم زیرا هرشخصیتی در این کتاب، شما را به روش خودش شیفته و شیدا میکند؛ مایای عزیزم که در شهرخرس مورد تعرض قرار گرفت و همچنان افراد زیادی حق را به او نمیدهند. بنی نازنینم که معصومیتش باعث حلقه شدن اشک در چشمانم میشود یا... در عوضِ تمام نکات مثبت کتاب که بسیار دلپسند بودند؛ ترجمه کمی ضعیف بود و توی ذوق میزد. در برخی قسمتها باید جان میکندی تا متوجه میشدی اوضاع بر چه قرار است. اما با اینحال من دوباره این کتاب را خواهم خواند. بخشی از کتاب: - بدی بزرگ شدن این است که ادم میفهمد همه جا همینجور است. - ما دکمه ی خاموش و روشن نداریم که وقتی درمیان مشکلات غوطه ور شدیم بتوانیم از آن استفاده کنیم - دنیا هميشه بر ضد ما دخترهاست. - برخی از دخترها مجبورند بزرگ شوند. - ما برمیخیزیم وقتی که میبریم؛ ما برمیخیزیم وقتی که میبازیم و ما برمیخیزیم در هر شرایطی. - اگه ما به داد هم نرسیم هیچکی به داد ما نمیرسه. - من خیلی دوست صمیمی داشتم، اما تاحالا دوست صمیمی کسی نبودم. - تا به حال به زانو درآمدن یک شهر را دیده اید؟ ما دیده ایم.
(0/1000)
1403/5/13
1