یادداشت زهرا توکلی
1403/2/14
3.2
6
سورنا شاهزادهای که وزیر پدرش برای از میان برداشتن پادشاه و نشستن بر تخت پادشاهی توطئه میکند. او از اشپخدر عفریت کمک میگیرد و نوزاد جدید پادشاه را با بچهٔ اشپخدر جابهجا میکند. بعد از چند روز اسبهای اصطبل سلطنتی یکی یکی گم میشوند و پادشاه عصبانی به دنبال مقصر میگردد. سورنا از ترس اینکه اسب خودش هم از دست برود شبی در اصطبل مخفی میشود. و اینجاست که او شاهد ماجرای عجیبی است. خواهر نوزادش قل قل خوران به اصطبل وارد میشود و تغییر شکل داده و بعد یکی از اسبهای اصطبل را میخورد و دوباره به قصر و آغوش مادرش برمیگردد. سورنا این ماجرا را برای پادشاه تعریف میکند اما پادشاه حرفش را باور نمیکند و او را متهم به حسادت کرده و از قصر بیرون میکند. و این آغاز سفر سخت سورنا برای یافتن حقیقت و اثبات آن به پدرش است. داستان خوب شروع میشود اما در فراز و نشیبهای آن نقاط مبهمی وجود دارد که نویسنده به راحتی از آنها عبور میکند. پایان کتاب هم خیلی به نظرم عجولانه و سرهمبندی شده و سرعت وقایع بدون وجه منطقی از ارزش کار کم میکند. حالا جلدهای بعدی را هم بخوانم ببینم بهتر میشود یا نه!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.