یادداشت K.A
1401/2/15
لبخندها و گریه ها همیشه در مسیرهای زندگی پر است از سختی و اسانی. بعضی اوقات پس از پشت سر گذاشتن پله ها خدا به تو لبخند می زند و زمان هایی میشود که دیگر همه امید و مشوق ادامه دادنت همان لبخند میشود و زمان هایی میشود انقدر در سختی قرار می گیری، انقدر نمی کشی که فقط دلت میخواد بنشینی و گریه کنی. گریه کنی و با همان خدای مشوقت درد و دل کنی. اشک بریزی و دوباره ادامه دهی. اشک بریزی و به عقب نگاه کنی، به اینده…. دنیای درون "تنها گریه کن" روایت زندگی اشرف سادات منتظری است. همان دخترک 10 ساله شیطان امروز با اقتدار و افتخار نقش مادر شهید معماریان را در جامعه ایفا میکند اول از همه باید گفت که این کتاب فوق العاده داستانی نبوده و همان طور که مشخصا معلوم است زندگینامه است. درست است که نمی توان گفت پیرنگ و … چطور بود اما سیر کتاب خوب بود و خواننده به خوبی با ماجراها و روایات همراه میشد نکته دوم که معمولا مشهور ترین نکته می باشد دیالوگ ها است. دیالوگ ها به غیر از تعداد انگشت شماری محاوره بودند و مشکلی در درک متن ایجاد نمی کردند. البته که همان تعداد انگشت شمار هم خیلی به چشم نمی امد. در همین حیطه مبحث واقعی بودن دیالوگ ها هم در میان است که انقدر خوب بود که واقعا جای صحبتی ندارد. درست است که بخشی از ان به دلیل واقعی بودن ماجراها و دیالوگ هاست اما مطمئنا نباید توانایی نویسنده را هم فراموش کرد مورد بعدی که به دیالوگ ها هم مربوط میشود توصیفات است. توصیفات خیلی خوب بود و همین به درک دیالوگ ها و متن هم کمک میکرد. خواننده واقعا نه تنها همراه میشد بلکه به درون داستان رفته همان ها را تجربه کرد. انگار در تک تک لحظات سختی کشیده بود و در صحنه های زیبایی مثل جمع کردن تمشک ها خودش تمشک چیده و حتی چند تایی هم خورده؛ و اینگونه بود که کتاب زیبا و دردناک شد! زاویه دید داستان از زبان اول شخص بود و البته که معمولا در این نوع زاویه دید میتوان توصیفات بیشتر و واقعی تری کرد. شخصیت پردازی داستان در واقع شخصیت پردازی نبود، بلکه توصیف شخصیت بود. چرا که شخصیت ها خلق نشده بودند و واقعا وجود داشتند. و همان طور که میدانید برای توصیف شخصیت های واقعی نویسنده باید توصیفات خوبی داشته باشد که "تنها گریه کن" به خوبی از پسش بر امده بود. و نکته اخر که اغلب در زندگینامه نویسی وجود دارد اسم خاصی ندارد و اگر هم دارد بنده نمیدانم اما شاید به توان ان را طبیعی بودن داستان دانست. اگر کتاب زیاد خوانده باشید می دانید که بعضی اوقات ماجرا از زبان راوی یا همان شاهد ماجرا، فقط ضبط و سپس همان نوشته می شود. بدون هیچ تغییری. صد البته که منظورمان تغییر اتفاقات نیست بلکه فقط سر و سامان دادن متن است. وقتی این اتفاق می افتد اکثر اوقات متن خشک می شود و بعضی اوقات به قول معروف "یه جوری شده" اما در تنها گریه کن همچین اتفاقی نیفتاده بود و این صد برابر ارزشمند تر بود. و در آخر اینکه "تنها گریه کن" را با عجله نخوانید. این کتاب هم مانند بعضی از خوردنی هایی است که یواش میخورید تا تمام نشود و بعد از تمام شدنشان باز همان را می خرید. پس آن را آرام بخوانید، برایش وقت بگذارید ، از ان لذت ببرید و بعد از اینکه ازش خوشتان امد دوباره به سراغش بروید!:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.