یادداشت فاطمه سادات مظلومی

        دوست داشتم بگویم کتاب "نا" بی‌نظیر بود اما راستش نبود!
شاید این اولین کتابی بود که اول نظرات را درموردش خواندم و بعد خریدمش چون اصولا دلایل دیگری برای انتخاب کتاب دارم و خب حالا فهمیدم همچنان باید به دلایل دیگر بیش از شهرت یک کتاب برای انتخاب، توجه کنم!
حدودا یک ماه طول کشید تا کتاب را تمام کنم آنقدر که سخت جلو می‌رفت! آنقدر که هر صفحه پر بود از اسم و اسم و اسمی، که نمی‌گذاشت روی محمدباقرصدر تمرکز کنم... مدام حواسم را می‌کشید از فلان عالم به فلان شاگرد، از فلان پسرعمو به فلان رفیق، و اعتراف می‌کنم که خسته‌ام می‌کرد!
شاید هم توقع من اشتباه بود که دوست داشتم از محمدباقرصدر، کتابی به روانی "شهاب‌دین" بخوانم!
ناراحتم که کتاب تمام شد و من هیچ از صدر بزرگ نشناختم جز اینکه اهل زهد بود و علم و تنها!
و ناراحت‌تر از اینکه بغضی از مردم عراق توی دلم نشست؛ نمی‌دانم تقصیر نوع روایت کتاب بود یا خاطرات خاندان صدر اما هرچه بود دلم گرفت از مردمانی که بعد از هزارسال از ماجرای محرم ۶۱ ه.ق همچنان نسبت به دلسوزانشان، این همه قدرناشناسند و به راحتی مُراد و امام و مقتدایشان را تنها می‌گذراند ولو با چشمانی خیس از اشک بر تنهایی او!
از خانم برادران بابت انتخاب سوژه و دست به قلم شدن درباره‌ی چنین شخصیت بزرگ اما ناشناس ممنونم اما از این که از کتابی ۲۱۶صفحه‌ای تنها ۵-۶ خاطره‌ توی ذهنم مانده راضی نیستم، این یعنی آنقدر به محمدباقر صدر نزدیک نشدم که از او تصویر روشنی توی ذهنم بسازم و روحم با او پیوند بخورد!
هرچند که به نظر می‌رسد مشکل از قلم نویسنده‌ی توانایی چون خانم برادران نباشد و دست او از داده‌ها خالی‌تر از آن بوده که بتواند بیش از این غبار از نام محمدباقر صدر بگیرد.
با این‌حال هربار به نام کتاب نگاه می‌کنم از این‌همه خوش‌سلیقگی کیف می‌کنم. باید توضیحات نویسنده را برای چرایی نام بخوانید تا متوجه شوید چقدر ذکاوت و سلیقه‌ در انتخابش به کار رفته است.
      
4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.