یادداشت معصومه امیرزاده
1403/1/3
بسم الله الرحمن الرحیم کولی کنار آتش را میتوان از منظرهای مختلفی مورد تحلیل و بررسی قرار داد. اما دو منظرگاه نقد فمنیستی و روانشناختی به دلیل شاخصههای درون ساختاری متن، توجه منتقد را بیش از مناظر دیگر جلب میکند. مایلم از نگاه مزلو(1970-1908) بنیان گذار روانشناسی انسان گرا به کولی کنار آتش بپردازم. از نگاه آبراهام مزلو رشد شخصیت در گرو تامین پنج نیاز فطری است. او معتقد است این نیازها رفتار انسان را برانگیخته و هدایت میکنند. در کولی کنار آتش با مجموعهای از زنان(آینه،مادرش،کیمیا،زن سوخته،مریم،قمر،سحر،نیلی و...) مواجهیم که هر کدام در یکی از این سلسه مراتب نیازها ایستادهاند. نیازها عبارتند از نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلق پذیری و محبت ، احترام و خودشکوفایی. مزلو شرح میدهد که هر چه نیاز در سطح پایین تری از سلسله مراتب باشد نیرومندی و قدرت بیشتری دارد. در این داستان نیاز به میل جنسی که در قاعده هرم قرار دارد همواره در شخصیت هایی آسیب دیده پر رنگ است. در شخصیت آینه غریزه جنسی با شیطنتی که همراه اوست خودش را نمایان می کند. « در پس و پناه نخلی تنومند لباس هایش را درآورد... با دهان باز زیر خنکای آب نفس کشید. گرمای نگاهی از پشت نخل ها! مردی بود از آقایان تشنه ی قافله که چشم پدر را دور دیده بود...گذاشت تا چشمان سیاه از آن هر کسی که بود سیراب شود. شیطنت، شرمساری را از یادش برد... بگذار تا لذت ربودن تصاویر را با خود ببرد... چه می خواهی بگویی؟ شیطان به جانت آشیان کرده آینه؟» اما توامان که نیاز جنسی در او بروز مشهود دارد نیاز به آزادی به شکل رقصیدن تا دیدن شعله آبی خودش را نشان می دهد. نیازهای حوزه ایمنی که امنیت، نظم و ثبات را شامل میشوند در مراتب بالاتری از نیازهای فیزیولوژیک قرار دارند. و آزادی ؛ تالی تلو امنیت در همین ردیف است. ابتدا برون ریزی این نیاز در تزاحم با تنگنای سنت قبیله نیست. رقص به عنوان نوعی رها شدگی تن به دلیل تولید ثروت برای خانواده، تحسین شده است. هر چند صدای خلخال و نای نی در خواب هم او را رها نمی کند و نویسنده آن را به مثابه زنگولهای می داند که بر گردن سگی است تا هرگز نتواند از قافله دور شود. پس آینه برای منفعت نمیرقصد او میخواهد شعله آبی را ببیند که سمبل رها شدگی و میل به بروز تنانگی است. نیازهای بالاتر برای زنده ماندن کمتر ضروری هستند و عدم ارضا آنها بحران ایجاد نمیکند اما آشنا شدن با مانسی (مرد نویسندهای که به قصد داستان نویسی به تماشای آینه و قبیله اش مینشیند ) و ارضا نیازهای سطح اول و دوم، نیاز دیگری را در او بیدار می کند. از نگاه مزلو این نیازها هرچند برای زنده ماندن کمتر ضروری به نظر میرسند و میتوان آنها را به تعویق انداخت، ارضا آنها شخصیت را به سمت خودشکوفایی می برد. البته باید توجه داشت که مسئله در ارضا نیازهای قاعده زنده ماندن و مسئله مرکزی در نیازهای سر هرم زندگی کردن و بهبود زندگی است. نیاز به تعلق پذیری و محبت در آینه با مانسی بیدار می شود. او در برابر فاش کردن نام مانسی جانسختی از خود نشان می دهد .« دلسوخته میزدند. غیظ و کینه در در روزهای دیگر، تا سرحد مرگ تازیانه میخورد نَفیر شالق هایشان ... و آنها؛ ِ مردان کینه جو، بهای تمامی شب های از دست رفته را از او می ستاندند.» او پنج روز زیر شلاق تاب می آورد و نام مانسی را فاش نمیکند اما هنگامی که طرد میشود التماس میکند که اجازه بدهند سگ قافله باشد. میل به تعلق با استقامت برای بیان نام مانسی و تقاضای ماندن با قافله برون ریزی میشود. البته مشهود است که او بایستی پیش از ارتباط با مانسی ، بین او و ماندن با قافله یکی را برای ارضا این سطح از نیاز خود انتخاب میی کرد. و ارضا هم زمان به دلیل سنت قافله میسر نیست و منیرو روانی پور بارها در این اثر به قرار دادن سنت در برابر زنهای داستان خود پرداختهاست. نیاز به احترام و خودشکوفایی در وضعیتی ایجاد می شوند که شرایط زیست شخصیت به ثبات لازم با تامین سایر نیازها رسیده باشد. مزلو معتقد است بزرگسالانی که از لحاظ هیجانی سالم هستند معمولا نیازهای ایمنی خود را ارضا کرده اند و ارضا نیاز به تعلق در جوامعی که به طور فزاینده تغییر می کنند دشوارتر است. آینه در طول داستان به دلیل عدم ارضا کامل نیاز به تعلق مدام به دامن آدم های تازه از جمله راننده های کامیون و هم خانه های مختلف می افتد. نویسنده با ایجاد شرایط حرکت به سمت هنر تلاش کرده نقاشی را مکانیزم دفاع از شخصیت در برابر تنش ها قرار دهد و او را به سمت خود شکوفایی بکشاند اما به دلیل گسست های پیرنگی و ذات داستان هایی که به سمت پست مدرن می روند ایجاد تعادل ثانویه برای شخصیت سخت و رسیدن او به خودشکوفایی را باور پذیر نشان نمی دهد. معصومه امیرزاده
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.