یادداشت آریانا سلطانی

        خانواده تیبو
روژه مارتن دوگار
ترجمه ابوالحسن نجفی


«بخش نخست»

«بخش اول-بدون خطر لو دادن ماجرا-»
.

“وقتی که موانع صلح میان انسانها را به دقت در نظر بیاوریم وحشت می‌کنیم… آیا چند قرن باید بگذرد تا تکامل اخلاقی- اگر چنین تکاملی در کار باشد- بتواند انسان‌ها را از این ستمگری غریزی، از این احترام فطری به زورگویی و اقتدار نجات دهد و بهیمیت انسان لذت نبرد از این که با اعمال خشونت پیروز شود، و شیوه‌های زندگی و احساس خود را به کسانی که ضعیف‌ترند و شیوه‌های دیگری برای زندگی کردن و احساس کردن دارند با خشونت تحمیل نکند؟… وانگهی سیاست هست، دولت‌ها هستند… برای صاحب قدرتی که جنگ را شروع می‌کند، برای زمامدارهایی که تصمیم به جنگ می‌گیرند و دیگران را به جنگیدن وا می‌دارند، این کار در مواقع ورشکستگی و درماندگی، وسوسه‌انگیزترین و آسان‌ترین راه حل است.”


کتاب هشتم، سرانجام، فصل هفتم، صفحه ۲۱۱۳.


خانواده تیبو، رمانی نوشته #روژه_مارتن_دوگار و یکی از مشهورترین رمان‌های تاریخی و اجتماعی قرن بیستم است. نه برترین رمان که یکی از رمان‌های قابل‌ توجه می‌نماید. 
رمان که در هشت کتاب و چهار مجلد به چاپ رسیده است، سرگذشت خانواده‌ای بورژوا و فرانسوی در ابتدای قرن بیستم است؛ خانواده‌ای شکوهمند، مسیحی مآب و اندکی سنتی که فرزندان آن، آنتوان و ژاک پا به عصری غریب و متجدد گذاشته‌اند و خود را در برابر ارزش‌هایی منسوخ و سترگ کذشتگان می‌یابند و از پذیرش این سرنوشت چاره‌ای ندارند. پذیرش بار گذشته‌ای که نه تنها تربیت آنان را به عهده داشته که حتی تمامی نسلشان را در گرداب کینه‌ توزی و انتقام دیرینه جامعه ملل اروپا به ورطه جنون جنگ جهانی نخست می‌کشاند. 

خانواده تیبو نه رمانی در مورد جنگ، که رمانی در توصیف امور جاری اجتماعی و فرهنگی نسلی پیش از جنگ است که با نبردی سراسری و غیرمنطقی به سوی هلاکت هدایت می‌شوند. رمانی سراسر تباهی و تیره روزی، عشق‌هایی سرسری و ناکام مانده که در تمامی ظلمات این اضمحال نیروی زندگی جوانان و رویاهایشان، گاهگاهی نقاطی نورانی و رخدادهایی روشن و پرشکوه به این تاریکی نوری گذرا می‌بخشد. گذرا و موقت و اما ماندگار و جاوید در ذهن مخاطب. 

داستان نسلی که در برخورد با فرو ریختن تمامی آرمان‌هایی که به امید جایگزینی با شریعت صلب و سخت گذشته طرح ریخته شده بود، وادار به سقوط در خوناب جبهه‌های جنگ شد. 
به راستی که به نقل قولی از کامو این رمان روایت مضمحل شدن مسیحیت بورژوایی در اروپای قرن بیستم است که در مسیر خود تبه شدن نسل‌های منتهی به جنگ را در ستیزه زمامداران و ملتی که سرشار از سرخوردگی تاریخی خود بودند تجربه کرد.
ژاک تیبو با پدری مستبد، کاتولیک، روحی لجوج و انقلابی را برای نه گفتن به استبداد یافت و آنتوان تیبو با دقتی علمی در پی ذات لذت و سعادتی غیر مذهبی در میان انسان. هردو اما در چنگ نیروهای وقایع اجتماعی و تاریخی زمانه خود اسیر.

این اثر با نکته سنجی نویسنده در توصیف و داستانسرایی، همراه با توانایی پردازش شخصیت‌ها در خلال تلون حالات روحی و پویایی احساسات و تفکر، همچنین با دیدی رئالیستی و واقعگرایانه نسبت به اوضاع و شرایط و شیوه منحصر به فرد شخصیت‌ها در برخورد با بافت رویدادهای تاریخی، زیبایی شفقت‌ آمیزی در نمایش دادن ضعف‌ها، کاستی‌ها و نادانی مردمانی دارد که هم قربانی و هم از عوامل یکی از بدرترین نابخردی‌های اخلاقی تاریخ بودند.
هرچند بازبینی نویسنده در نوشتن اثر در طی دهه سی میلادی قرن بیستم( با به قدرت رسیدن هیتلر) و همچنین تالیف مجدد فصل میانی(تابستان ۱۹۱۴) و داشتن بحث‌های نظری طولانی در باب سوسالیسم و شکست آن در برخورد با وطن‌پرستی منتج از جنگ، به یکپارچگی ادبی آن تکان‌های ریزی وارد کرده است، وانگهی در چیره دستی و توانمندی نویسنده و قلم‌فرسایی بی‌بدیل او شکی وارد نیست.

خانواده تیبو رمانی خوب و خواندنی است که ارزش ادبی آن نیازی به تعریف ندارد. با این حال اگر جنگ و صلح تالستوی را خوانده باشید، این اثر را به سختی در رقابت با آن رمان تاریخی می‌توان در نظر گرفت. هرچند که در ادبیات معاصر فرانسه جایگاه آن غیرقابل قیاس است. دریافت نوبل ادبیات برای روژه مارتن دوگار دلیلی بر تفاخر این اثر است.

ترجمه زیبنده و پرارج استاد #ابوالحسن_نجفی آنرا زینت داده و حظ و لذت خواندن را برای خواننده فارسی زبان دوچندان می‌کند.

خواندن این رمان را به علاقه‌مندان‌ ادبیات ناب(و نه هنر برای هنر) و همچنین شیفتگان تاریخ، پیشنهاد می‌کنم.

در پناه خرد

«بخش دوم»
.


نوشته‌ای از منظر دیدگاه شخصی الحاق می‌کنم، که خطر اسپویل دارد( یعنی لو دادن داستان. اصطلاح انگلیسی روزمره و شایعی شده.)
در صورت تمایل متن را پس از پایان بخوانید که از لذت مواجهه اولیه ناکام نشوید؛

روژه مارتن دوگار به راستی که نویسنده قابلی است. چطور بگویم؟ قصه گوی خوبی از دل روابط انسانی است. آن هم نه یک لحظه از زندگی و یا تراژدی‌هایی با آب و تاب چند ساله. بلکه او شاعر دهه‌های زندگی است. همه ما اغلب روابطی عاطفی با آنان که خیال نمی‌کردیم در پندار داشته‌ایم و یا به شگرفی شاهدش بوده‌ایم.
اما لذت دیدن اثرات، حین سال‌های تطور و تحولات شعور آدمی در طی دهه‌ها رفت و آمد روز‌های روزگار، در تار و پود داستانی خود، جلوه دیگری نیز به آن می‌بخشد. وانگهی دوگار با شیوه روایت که گویی خودش از بازگویی آن لحظات در هنگامه زیسته‌های آدمی، شگفت‌زده می‌شود، چنان ماجرایی را قصه‌ای جاودان در طی نسل‌های پیاپی از مخاطبانی بین المللی، می‌سازد. روایت و قصه‌ای انسانی، لمسی شفت‌آمیز و پرمهر می‌شود. آنچنان که تاستوی دوست داشت تا ادبیات را به آن آشتی دهد. تالستوی شیفته ایجاد دیدی پر مهر از طریق صناعت ادبی بود، و دوگار به راستی در زمره پیروان چنین دیدگاهی قرار دارد.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.