یادداشت Melika_ Ghanami

        کتاب مرگ در ونیز اثر توماس مان ، با ترجمه‌ی روان و دقیق محمود حدادی، اثری است که از همان ابتدا توجه خواننده را به خود جلب می‌کند. این رمان کوتاه اما عمیق، داستانی درباره‌ی گوستاو آشنباخ، یک نویسنده‌ی میانسال در آستانه‌ی ۵۰ سالگی است که برای یافتن آرامش و الهام‌بخشی جدید به آثار هنری‌اش به سفر می‌رود. او در هتلی در ونیز اقامت می‌کند و در آنجا با تادزیو، یک پسر نوجوان ۱۴ ساله، مواجه می‌شود که زیبایی و ظرافت او توجه آشنباخ را به شدت جلب می‌کند.
آشنباخ به تدریج شیفته‌ی تادزیو می‌شود و این شیفتگی به حدی می‌رسد که می‌توان گفت او تقریباً عاشق پسرک شده و مدام به دنبال دیدن او و نزدیک شدن به اوست. این احساسات شدید و پیچیده، در کنار فضای مرموز و زیبای ونیز، داستان را به سمت یک تراژدی روان‌شناختی پیش می‌برد
توماس مان برای خلق شخصیت گوستاو آشنباخ، ازگوستاو مالر، آهنگ‌ساز بزرگ معاصر خود، الهام گرفته است. مالر که در زمان نوشتن این رمان به تازگی درگذشته بود، به نوعی نماد هنرمندی است که در جست‌وجوی کمال و زیبایی است، اما در نهایت با مرگ مواجه می‌شود.
مرگ در ونیز نه‌تنها یک داستان درباره‌ی عشق و مرگ است، بلکه اثری است که به مفاهیم فلسفی و روان‌شناختی عمیقی می‌پردازد. این کتاب با ترجمه‌ی عالی محمود حدادی و نقدهای پایانی‌اش، اثری است که پس از خواندن، همچنان در ذهن شما باقی می‌ماند و شما را به تفکر وامیدارد
      
102

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.