یادداشت نسترن امیری

        سرخ و سیاه اثر استاندال
ترجمه مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۰۳ صفحه
«سرخ و سیاه» اثر هانری بیل معروف به استاندال به سرگذشت جوانی روستایی به نام « ژولین سورل» که علاقمند به ناپلئون بناپارت هست، در اوایل قرن نوزدهم فرانسه می پردازه.
ژولین که جوان روستایی ولی جذاب و با سوادی هست به عنوان معلم سر خانه فرزندان «آقای دورنال»، شهردار ورییر استخدام میشه و به همسر آقای شهردار علاقمند میشه و رابطه عاشقانه برقرار می‌کنه..
برای تحصیل در مدرسه علوم دینی به پاریس می‌ره و به کمک 
« کشیش پیرار» به عنوان منشی در منزل مرد با نفوذی به نام «آقای دولامول» مشغول میشه و به ماتیلد دختر آقای دولامول علاقمند میشه.عشقی که اصلاً در قد و قواره ژولین نیست...
در نهایت جاه طلبی ژولین در جامعه ای که یا باید توی دارو دسته ی نظامی ها باشی و یا مطیع محض کلیسا، براش سرانجام تلخی رو رقم میزنه...
داستان در یک بستر تاریخی و سیاسی آن زمان جامعه فرانسه اتفاق میفته و به مسائلی مثل، سوءاستفاده کلیسا و‌کشیش ها، شهرداران و‌ مسئولین و افراد با نفوذ از قدرت و موقعیت اجتماعی شون می پردازه...
استاندال چند جا در مورد عنوان کتاب صحبت کرده و گفته سرخ به نشانه رنگ اونیفورم نظامیان در زمان داستان، نماد ارتش و سیاه، به نشانه ی رنگ ردای کشیش ها نماد کلیساست.
دو قدرتی که در اواخر قرن نوزدهم بر جامعه ی فرانسه حاکم بودن.
مقدمه ابتدای کتاب مترجم محترم رو ترجیحاً بعد از خواندن کتاب مطالعه کنید.
«سرخ و سیاه» کتاب کلاسیک، عاشقانه و سخت خوانیه که ته مایه سیاسی هم داره،  پس برای خواندنش صبور و با حوصله باشید.
      
10

3

(0/1000)

نظرات

🌱👌

0