یادداشت سارا

سارا

1402/9/5

کورسرخی: روایتی از جان و جنگ
        بزرگ‌ترین مشکل من با کتاب این است که ادعا می‌کند جستار است… در حالی که نیست!

نمی‌دانم چه اصراری است که نویسنده‌ها قبل از شناخت کافی این قالب ادبی، اسم هر چیزی که صرفاً واقعیت است و “داستان” نیست را بگذارند جستار؛ در حالی که این کتاب همان‌طور که روی جلدش هم نوشته شده فقط “روایت”هایی است از جان و جنگ.

در جستار موقعیت‌ها و روایت‌ها وجود دارند اما به عنوان چیزی جلوبرنده برای مسئله اصلی جستار، اما در این کتاب نه تنها معلوم و واضح نیست که مسئله‌ی نویسنده چیست، بلکه ما شخص نویسنده و تحلیل‌های او را جز در چند مورد و آن هم به صورت آبکی نداریم.

اما اگر این ادعا را کنار بگذاریم و از جنبه‌ی صرفاً روایت به متن‌ها نگاه کنیم، چیزهای نسبتاً قابل قبولی‌اند. مخصوصا که ما آثاری این‌چنین مستند از افغانستان و مهاجرین و… زیاد نداریم و خود موضوع به خودی خود مرا جذب خودش کرد.

در این کتاب با روایت‌هایی روبه‌روییم که بعضی‌هایشان بخاطر ورود بیش از اندازه‌ی احساس نویسنده، کمی توی ذوق می‌زنند و بیشتر به سمت دل‌نوشته شدن پیش می‌روند
اما در برخی از آن‌ها هم شاهد درگیری خیلی سبک نویسنده با خودش و طرح سوال‌هایی از خودش هستیم که این روایت‌ها به نظرم ساختار محکم‌تر و بهتری داشتند. 

در کل قطعا خواندن همچین کتابی می‌تواند “جالب” باشد ولی مسلماً از آن دست کتاب‌هایی نیست که آدم فکر کند دوباره به سراغش برود یا تاثیر عمیقش بعد از کتاب هم با آدم بماند.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.