یادداشت یاسر مبینی مقدس

کتاب  خوبی
        کتاب  خوبیه  ولی به نظر کمی ترسناکیه. متن کتاب ، روان و خوب  بود . تصویرگری کتاب رو دوست داشتم ، بی نظیر بود.
این کتاب  برای بچه های کلاس  پنجم و ششم ، جالب است.

خلاصه کتاب :
هیرسا دیر به محل کار رسید. اما اتفاق وحشتناکی افتاده بود ، خبر های بدی شنید : 《 دشمن به شهر خونیرث در کشورشان حمله کرده و مردم را می کشد ، ...》سه سال بعد ، هیرسا  فرمانده  جنگاوران  مرز خونیرث بود و با یارانش ( تیلاو ، ژیران و آسو) از آنجا دفاع می‌کردند و مقابل سرباز ها و فرماندهان دشمن ( ریگال و لوی ) می‌جنگیدند . لوی و سربازانش کشته شدند. و پایگاه دشمن به اسم چشم شیر نابود شد. این باعث شد که هیرسا و جنگاورانش پیروز شدند. ولی ریگال مثل گرگی زخم خورده  فرار کرد  اما بعدا دوباره به خونیرث حمله خواهد کرد. ...

شخصیت های این داستان:
هیرسا ( فرمانده جنگاوران خونیرث)
تیلاو (دوست هیرسا)
آسو  (سرباز هیرسا)
ریگال  ( دشمن هیرسا)
دانشمند ( رئیسش : ریگال)
لوی (دوست ریگال)
ژیران (دوست هیرسا)
صدرا ( شهردار خونیرث)

اگر تو  هم دلت می‌خواهد  کمیکایی  شوی بیا اینجا..👆🙂
      
10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.