یادداشت معصومه 🦢🌱

        اگه دنبال داستانی هستی که ذهن‌تو درگیر کنه و پایانش غافلگیرت کنه.
«بیمار خاموش» انتخاب خوبیه
ولی انتظارم فراتر از این پایان بود 🫠

تئو فابر، روان‌درمانگر  به بیمارستان روانی «گراو» می‌ره تا با آلیسیا برنسون کار کنه. آلیسیا هنوز حرف نمی‌زنه، اما تئو باور داره که می‌تونه اون سکوت رو بشکنه.
تئو خودش هم رازهایی داره. زندگی شخصی‌اش در حال فروپاشیه، و وسواس پیدا کرده که آلیسیا رو نجات بده.
اما شباهت‌هایی بین زندگی تئو و آلیسیا هست.. انگار یک جورهایی داستان این دو به هم گره خورده.

سکوت آلیسیا یه جور فریاد خاموشه...
و سوال اصلی داستان اینه:
چرا آلیسیا حرف نمی‌زنه؟
و مهم‌تر: اگه حرف بزنه، چی می‌گه؟
      
120

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.