یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/10/21
با اینکه این کتاب بیش از سی چهل سال قدمت دارد اما همچنان در حوزههای علمیه از بدوِ ورود منبعی برای ورود به علم کلام است (البته کلامِ قدیم، کلام جدید که تا آخر مقدمات و حتی سطح هم چندان جایی ندارد). البته نمیتوان کهنهبودنِ کتاب را دلیلی بر بدی یا خوبی دانست اما نگاهی به محتوای کتاب به ما نشان میدهد که چرا نمیتوان به این کتاب به چشم کتابی درجه یک نگریست، اگرچه میتوان برای ورود به مباحث کلامی کتاب بدی نباشد. (این را هم در نظر بگیرید که امروزه حتی معدود کسانی که وارد حوزه هم میشوند آشناییشان با شبههها بسیار بیشتر از توانِ این کتاب در معرفی مباحث کلامی است. چارچوبی از مباحث کتاب ترسیم میکنم و در حین آن چند نقد را، که به ذهنم میرسد، بیان میکنم. مانند کتابهای کلامیِ کلامِ قدیم این کتاب هم از پنج بخش اصلی تقسیم شده: توحید، عدل، نبوت، امامت، و معاد. باز هم به حسب عادت هنگامی که از توحید سخن میگوید چند مطلب را باز میکند: اثبات وجود خدا (دلایل مرسوم مانند برهان فطرت، برهان نظم و مانند اینها)، دربارۀ صفات خدا (تقسیمِ برساختۀ چند قرن اخیر مبنی بر ثبوتی و سلبی). با این حال این کتاب به صرفاً به کلامِ استدلالی نمیپردازد، بلکه از آیات قرآن نیز نمونهها و شواهد خوبی میآورد. برای نمونه، هنگامی که از «نشانههای خداوند در جهان هستی» سخن میگوید به آیات خوبی استناد میکند، اما این استنادها یک ایراد اساسی دارد: انگار که نتوانسته همین آیات و شواهدِ قرآنی را به خوبی پردازش کند. ایرادی اساسی که مایلم به آن اشاره کنم ادبیات صرفاً درسگفتاری کتاب است، یعنی با همین شواهد از قرآن چه بسیار بهتر میتوانستند با بیان و نگارش بهتری خروجیِ بهتری عرضه داشته باشند. طبیعتاً نباید انتظار داشت که هنگامی که از مسألۀ عدل سخن میگوید به پیچیدگی و غموضی که نتیجۀ شبهههای امروزی است اشاره کند. هنگامی که از عدلِ خداوند سخن میگوید به عدم امکان ظلم از سوی خدا میپردازد. هنگامی هم که به عدل در ساختار جهان میپردازد و مسألۀ بلاها و مصائب را پیش میکشد پاسخها با بیانهای سطح پایین عرضه میکند. در بین این پاسخها چه بسا به مطالب دقیقی هم اشاره کند اما به دلیلِ مشکلِ بیانِ نامطلوب، طبعاً، استواری و متانتی در پاسخها مشاهده نمیکنیم. برای نمونه وقتی از فلسفۀ بلاها و مصائب سخن میگوید در عین اینکه به مطلبِ صحیح بلا برای مقربین اشاره میکند اما به این هم میپردازد که هر مصیبتی نتیجۀ گناه و کفارۀ آن است. مشکلام با این مطلب نیست، بلکه با عدم انسجام و هماهنگیای است که بین این مطالب میتوان مشاهده کرد، یعنی یک ذهنِ نقاد عدمِ انسجامِ پیشگفته را تشخیص میدهد. بحث سومِ کتاب نبوت است. ابتدا به نبوت عامه و سپس به نبوت خاصه میپردازد. در این بین هم به دلایل عقلی و هم دلایل نقلیِ نبوت پرداخته. در جای جایِ کتاب تلاش شده تا به شبههها بپردازد، به شبهههای مصداقی ورود کرده و کوشیده تا از مسائلی که پیرامون برخی از انبیاء الاهی مطرح شده رفعِ اشکال کند. طبیعی است که حدس بزنید همان پاسخهای مرسوم را داده است. امامت موضوعِ چهارمی است که کتاب به آن پرداخته. همانندِ نبوت امامت نیز به دو گونۀ عامه و خاصه تقسیم میشود. در ادامۀ امامت خاصه به مسألۀ غیبت میپردازد. اما جالب اینجاست که در پایان بحث امامت به مسألۀ ولایت فقیه نیز اشاره میکند. بحث آخر کتاب، که دروس سی تا چهل را تشکیل داده، معاد است. کتاب هم به شواهدِ قرآنی بر معاد اشاره میکند و به روایات اشاره میکند. تلاش کرده سیمایی از آخرت را نیز برای ما ترسیم کند. ذیل بحث از معاد هم به توضیح مصطلحاتی نیز پرداخته است.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.