یادداشت آرزو حسام
1403/12/9
کاش میتونستم دهتا ستاره بدم. این کتاب رو چند روز پیش تموم کردم، ولی اون موقع خیلی منقلبم کرده بود؛ برای همین گذاشتم یهمقدار بگذره تا بتونم قضاوت درستی درموردش داشته باشم. فکر نمیکنم تا حالا کتاب یا حتی فیلمی تونسته باشه اینقدر قلبم رو لمس کنه. شخصیتپردازی اونقدر زنده و کامل بود که حس میکردم این آدمها رو خیلی وقته میشناسم و جزئیات اخلاقی و حتی ظاهریشون رو میدونم. تا حدود یکسوم اول کتاب، مطلقا حسی بهش نداشتم، و فکر میکردم اینم از اون کتابهای اورریتده. ولی بعدش شروع شد، حادثهها پشت هم قلبم رو تیکهپاره میکردن. یهجاهایی از ترس و خشم نفسم تو سینه حبس میشد. اواسط داستان که بهوضوح موقع باز کردن کتاب مضطرب میشدم. چهقدر این دردی که شاید هرروزه گریبان زنهای افغانستانی و خاورمیانهای رو میگیره بزرگه، و چهقدر این زنها مقاوم و قدرتمندن، وچهقدر وطن با همهی سختیها و رنجی که بهمون تحمیل میکنه عزیزه. حساب مهجبينان لب بامش که میداند؟ دو صد خورشيد رو افتاده در هر پای ديوارش
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.