یادداشت MH480
1403/9/24
3.9
12
شروع کردن سخت ترین کار دنیاست و جالب اینکه تموم کردن اونقدرا سخت نیست ولی ادمای کمتری انجامش میدهند، بگذریم بالاخره کتاب و مرگ و پنگوئن رو در حالی تموم کردم که صبح زود به دلیل اعلام قطعیه برق از خونه زدم بیرون و بماند که دیشبم ۲ ساعت خوابیدم و چقدر زجرکشیدم تا رسیدن به سر کار با جوراب های لنگ و بلنگه ای که توی تاریکی صبح یکرنگ بودند و خب این قطعی حداقل تایمی داد بهم که کتابی رو تموم کنم که روند داستانیِ ارومی داشت، اینقدر اروم که کشت منو یک بار دوبار یا حتی چندبار ولی خب پایانش بقدری خوب بود اینقدر خوب که مثل ضربه ی کاتانای یک استاد شمشیربازی ژاپنی بر ساقه بامبو بود راحت سریع تیز و برّنده، انتظار پایان بندی خوبی نداشتم ازش حقیقتا ولی ارززش رو داشت آن همه صبر. با ادم ها و خطوط داستانی زیادی سر و کار ندارید کافیه بدونید ویکتور از میشای نا پنگوئن پول میگیره تا برای میشای پنگوئن خرجشون کنه و خب این وسط هم اگهی های ترحیمی بنویسه که صاحبانشون زندن، البته که سردی این جمله با فضای سرد و یخ بندون اوکراین هم سازگاره. خلاصه بگم منکه خوشم اومد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.