یادداشت نرگس عمویی

ناتمامی
        "آدم‌ها تا وقتی خیلی نزدیک‌شان نشده‌ای، همانی هستند که تو از آن‌ها در ذهنت ساخته‌ای، امّا وقتی کمی نزدیک می‌شوی بیشتر خودشان می‌شوند و کمتر شبیه ذهنیت تواَند. شاید برای همین است که بعد از هر نزدیک شدنی، دوری لازم است؛ فرصتی برای بازسازی تصویری که از محبوب ساخته‌ای، تصویری که هرچه تلاش کنی با اصلش برابر نمی‌شود. برای همین شاید نزدیک شدن همیشه کراهت به‌دنبال دارد."
.
حینی که می‌خوندمش تو نظرم ۵ستاره بود ولی وقتی تمومش کردم شد ۴. پایانش همون چیزی بود که نویسنده داشت از زبان سولماز می‌گفت که دوست نداره همچین پایانی داشته باشن کتابا. و اینجا داشت اعتراف به انجام کاری میکرد که خودشم ازش بدش میاد و این خیلی جالب و شجاعانه بود. :>
این کتاب منو خیلی جذب کرد. جاهایی بود که هیچ‌جوره نمی‌تونستم زمین بگذارمش و همین نگرانم میکرد، نگران اتفاقی که تو پایان میفته، اینکه نویسنده می‌خواد چیکار کنه. قشنگ میگفت از ناتمامی‌ها، از حس تلخ و بلاتکلیفی که به آدم میده و حسی بود که بعد بستن کتاب دچارش شدم!
نوع روایت داستان و شیوه‌ی مطرح کردن حس‌ها و اتفاق‌ها عالی بود. جملاتی بود که واقعا بعد خوندنش هیجان‌زده میشدم از نوشتار جالبش و سریع برای خودم نگهش میداشتم.
داستانش تلخی‌هایی داشت ازجمله زندگی سخت و عجیب کولی‌ها، کودکان کار و تلخ‌تر از همه ناتمامی‌های زندگی.
دوست دارم باز تیکه‌هایی از متن کتاب بنویسم:
"هر آدمی بوی خودش را می‌دهد و عطر، از بین‌بردن تفاوت است."
.
"نقش بعضی‌ها انگار فقط نبودن است. نباشند تا بقیه راحت باشند از نبودن‌شان."
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.