یادداشت
1403/7/25
3.1
2
وقتی کتاب دختر شینا رو سرجاش توی کتابخونه گذاشتم، به این فکر میکردم که چه کتابی بردارم. مردد یه صندلی گذاشتم روبروی کتابخونه و به کتابا نگاه میکردم تا یه کتاب انتخاب کنم، بین کتابا یه لحظه چشمم به یه کتاب نازک افتاد که از بیرون اسمش هم معلوم نبود. رفتم بیرون کشیدمش و نگاهش کردم: دهلیز انتظار... چندسال قبل با چندتا کتاب دیگه از انتشارات شهید کاظمی گرفته بودمشون و هنوز فرصت نشده بود بخونمش. بازش که کردم، توی صفحهی اول نوشته بود: «ستار ابراهیمی، فرمانده گردان پیادهای است که در میان دهها قایق، تنها قایق او به داد غواصهای خطشکن در آن سوی اروندرود میرسد...» و خیلی جذاب بود که این کتاب دربارهی شهیدیه که همسر دختر شینا بود. برای همین برداشتم که بخونمش. محتوای کتاب دوتا روایت ادبی از دوتا ماجرا دربارهی دو نفره، یکی «شهید ستار ابراهیمی» که قبلاً کتاب «دختر شینا» رو درباره زندگی همسرشون خونده بودم و یکی «شهید علی چیتساز یا چیتسازیان.» روایتی که از شهید ابراهیمی کرده بود کمی با روایتی که توی دختر شینا اومده بود اختلاف داشت ولی نوع قلم نویسنده به طورکلی فضای جدیدی بهش داده بود. و فضای عملیات کربلای ۴ رو بهتر میشد تصور کرد. روایتی که از شهید چیتسازیان شده بود خیلی جذاب و دوستداشتنی بود، یادم اومد که کتاب «گلستان یازدهم» که روایت همسر شهید چیتسازیان از زندگی مشترکشون هست رو هم دارم و قبلاً نصف بیشترش رو خونده بودم، ولی نشد تمومش کنم، تصمیم گرفتم برگردم و ایندفعه کامل بخونمش. و اینجوری شد که کتاب «دهلیز انتظار» با تمام نقاط ضعف و کاستیهاش، شد حلقهی پیوند ما با زندگی دوتا شهید عزیز...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.