بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

                در چمدانِ بزرگ علوی چیست؟

بزرگ علوی از جمالزاده مدرن‌تر می‌نویسد. البته این نظر من است و شاید هم کمی عجولانه باشد. چون این تازه شروع علوی‌خوانی است. اگر بخواهم نثرش را توصیف کنم: جملات کوتاه، کوبنده، پشتِ سرِ هم، بدون حرفِ اضافه و خیلی خودمانی: رک و پوست‌کنده. چیزی شبیه همینگ‌وی. البته نمی‌دانم بزرگ علوی متاثر از داستان‌نویسی آمریکا بوده یا نه. حدسم این است که از فرانسه‌ای‌ها بیشتر تأثیر پذیرفته باشد. البته این را هم که همین الآن به ذهنم رسید بگویم: چقدر داستان‌ها به داستان‌های چخوفِ روسی شبیه بود. همان جملات کوتاه و برنده‌ای که ذکرش رفت.
و اما داستان‌ها؛ هفت داستانی که در این مجموعه آمده، به جز یکی، همه‌اش بوی مرگ می‌دهد. انگاری قصه بر مرگ یک شخصیت استوار است. البته من از این مدل داستان‌ها بدم نمی‌آید که هیچ، علاقه هم دارم. اما می‌گویند علوی هم مثل هدایت، پیرو فروید بوده‌اند. چون از فروید و آثارش مطالعه‌ی چندانی نداشتم، حرفی نزنم بهتر است. شاید این مرگ و پیرو فروید بودن ربطی به هم داشته باشد؛ شاید.
و به جز یک داستان که تا حدی لحنِ طنز داشت و به نوشته‌های جمالزاده نزدیک بود، شش تای دیگر در فضایِ کاملا جدی و اجتماعی روایت می‌شد. می‌گویند علوی از نثر صادق هدایت هم توشه‌ای برداشته. اما در این مجموعه و چشم‌هایش که خیلی وقت پیش خواندم و از قصه‌گویی‌اش، مثل همین داستان کوتاه‌ها، کیف کردم، ردپایی از نثرنویسیِ هدایت ندیدم. به هر حال می‌روم سراغ اثرِ بعدی سیدمجتایِ بزرگِ علوی: ورق‌پاره‌های زندان.
کمی دیگر از داستان‌ها بگویم: سه‌چهارتا از داستان‌ها، پایان غافلگیرانه‌ای داشت. خصوصا داستانِ اول: چمدان. خواننده میخکوب می‌شود!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.