یادداشت ماهان خلیلی
1403/10/28
"من هرگز شب از روی پل نمی گذرم. این نتیجه ی عهدی ست که با خود بسته ام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. آن وقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را در آب می افکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سختی دچار می شوید! یا او را به حال خود وامی گذارید.و شیرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارد." اگر زیاد چارچوبهای یک رمان براتون مهم باشه این کتاب انتخاب خوبی نیست. کل کتاب خطابه طولانی ژان باتیست کلمانس، قاضی تائب مستقر در هلنده؛ مردی که در تمام کتاب، سقوط تدریجی خودش رو به عنوان یک انسان شرح میده و در پایان، صبورانه منتظر اعترافات ماست. اون برای اینکه مارا مجاب به اعتراف به گناهانمون بکنه، حقیقت رو به صورت ما میکوبه و مارو به مبارزه دعوت میکنه. سرگذشت کلمانس، نمونهای زندگی بیشتر انسانهایی هست که با دورویی به زندگی ادامه میدن. "دلم میخواست آدمک آراستهای را که در همهجا مظهر من بود پاره کنم تا آنچه در دل پنهان داشت به معرض تماشا بگذارم." «یک طرف زیبایی است و، طرف دیگر، در هم شکستگان و پایمال شدگان. هر قدر هم این کار دشوار باشد من میخواهم به هر دو طرف وفادار بمانم. آلبر کامو» "در یک دنیای بدون داوری که در آن کسی بیگناه نیست چهکسی جرأت دارد که مرا محکوم کند؟"
(0/1000)
روانشناس آدمخوار (سهند)
1403/10/29
1