یادداشت Mari
1404/1/6
به پیشنهاد یک دوست عزیز اول نسخهی صوتی رو گوش دادم. فوقالعاده بود. ترجمهی آقای مسعود فرزاد بشدت روان و دوستداشتنی بود. بودن یا نبودن؟ مسئله این است! آیا شریفتر آن است که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شوی و یا آنکه سلاح نبرد بدست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواریها را از میان برداریم؟ مردن… خفتن... همین و بس؟ اگر خواب مرگ دردهای قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی میکند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته آرزومند آن بود. مردن… خفتن… خفتن، و شاید خواب دیدن. آه، مانع همین جاست. در آن زمان که این کالبد خاکی را بدور انداخته باشیم، در آن خواب مرگ، شاید رؤیاهای ناگواری ببینیم! ترس از همین رویاهاست که ما را به تأمل وامیدارد و همین گونه ملاحظات است که عمر مصیبت و سختی را اینقدر طولانی میکند. زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه میتواند خود را آسوده کند، کیست که در مقابل لطمهها و خفتهای زمانه، ظلم ظالم، تفرعن مرد متکبر، آلام عشق مردود، درنگهای دیوانی، وقاحت منصبداران، و تحقیرهایی که لایقان صبور از دست نالایقان میبینند، تن به تحمل درد دهد؟ کیست که حاضر به بردن این بارها باشد؟ و بخواهد که در زیر فشار زندگانی پرملال پیوسته ناله و شکایت کند و عرق بریزد؟ همین متن برای ریویو کافیه. شاهکار.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.