یادداشت کتابفام
19 ساعت پیش
۱۸۸ صفحه در ۴ ساعت و ۴۰ دقیقه. «زن سیاهپوش» یک داستان ارواح بسیار جذاب و پرکشش است که در سال ۲۰۱۲، فیلمی هم با اقتباس از آن ساخته شد و از آنجایی که فیلم را هم تماشا کردهام و اینک کتابش را خواندم، میتوانم بگویم که کتابش به مراتب برایم جذابتر بود چرا که حس میکنم بسیاری از نکات کلیدی و جذاب داستان در فیلم جا افتادهاند. راوی داستان، «آرتور کیپس» پیرمرد سالخوردهایست که شب کریسمس را با همسر و فرزندانش در خانهای ییلاقی میگذراند و بچهها طبق سنتی دیرینه، پس از خاموش کردن چراغها، قصههایی ترسناک از اشباح برای هم تعریف میکنند و از آرتور پیر نیز میخواهند که او هم قصهای بگوید. اما قصهی آرتور روایتیست واقعی که در دوران جوانی بر سرش رفتهست. رمان بسیار جذاب خانم «هیل» در کمتر از ۲۰۰صفحه در حقیقت تمرین موفقیست برای خویشتنداری و این همان بخشیست که بسیاری از داستانهای ترسناک درش شکست میخورند به دلیل فشردن هرچه بیشتر توصیفهای زبانی و البته زیادهگویی در این قبیل داستانها. «زن سیاهپوش» شاید به لحاظ تعداد صفحات تُنُک باشد اما، در پیشبرد ایدههایش و اجرای فضای داستانیاش بسیار غلیظ و متراکم است و همانند بهترین داستانسرایان، خانم «هیل» خوب میداند که در چه زمانی داستانش را به پایان ببرد و خوب میداند که بهتر است که ترسناکترین چیزها را در خلوتی رها کرد همانند پایان این رمان فوقالعاده. در این رمان از تالارهای تارعنکبوتگرفته و یا ارواح غوطهور در خون هیچ خبری نیست؛ «سوزان هیل» هنرش در خلق فضا، محیط و احساس ناآرام وحشتیست که خواننده را بیدار و هشیار نگه میدارد. موفقیت این رمان کاملن به توصیفهایش بستگی دارد و «هیل» بهجای توصیف منظرهی ارواح، تمرکزش را بر روی توصیف صحنههایش میگذارد. احساس ناامیدی و انزوای «آرتور» در آن عمارت سنگی خاکستری محصور در آب و باتلاق بهشدت مشهود است و چه جایی بهتری برای بیان داستانی از ناامیدی و نفرت، انتقام ناتمام و آرزوی مرگ؟ سخن کوتاه: «زن سیاهپوش» دقیقن همان کاری را میکند که باید: به زیر پوست خوانندهاش میخزد و بیقرار و وحشتزدهاش میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.