یادداشت روژان صادقی
1403/3/19
3.2
14
قبل از اینکه راجع به داستان بگم چیزی که به شدت تو نگارش این کتاب تو ذوق میزد استفاده بیش از حد از دو عبارت "منظورم اینه که..." و "یعنی میخوام بگم..." برای تک تک شخصیت های این داستان بود. اگه این دو تا عبارت از زبون یه شخص گفته میشد میتونست نشونه این باشه که کاراکتر یه شخصیت پریشون داره ولی واسه همه کاراکتر ها به کار بردن کاملا بی معنی و ملال آور بود! اول کتاب این عبارت نوشته شده: "فکر میکنم اگر پیش از مرگم کاری-کار مفیدی- برای من باقی مانده باشد، نوشتن همین گزارش است. در واقع از این نظر فکر میکنم مفید است چون برای آن ها که دوست دارند زندگی را کمی جدی بگیرند،خواندن این گزارش دست کم پنج عبرت بزرگ به همراه دارد." و فکری که بعد از خوندن کتاب درگیرتون میکنه اینه که من ده هزار تومن پول دادم ، 124 صفحه از افکار یه آدم مغشوش رو خوندم، حداقل چیزی که میتونم انتظار داشته باشم یکی از اون 5 عبرته! ولی دریغ! در کل به نظرم تکلیف مستور خیلی با خود داستان و شخصیت ها مشخص نبود چون نه اونقدر در مورد پرستو و هانی حرف زده شده بود که بشه داستان و عاشقانه حساب کرد نه اونقدر هیجان و جدیت داشت که بخوایم داستان و جنایی در نظر بگیریم . از شخصیت های بی مورد و بی هدف داستان هم چیزی نگم به نظرم بهتره! در نهایت اینکه من اولین کتابی که از مستور خوندم کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" بود و از اون به بعد هرچی کتاب ازش خوندم فقط نا امیدم کرده به خصوص این کتاب!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.