یادداشت همطاف یلنیز

#یافتن_لایلا
        سلام
داستان از زبان لایلا یک دختر نوجوان بدسرپرست! روایت می شود. شبیه خاطرات روزانه که توضیحاتی از گذشته هم دارد. سوژه داستان نو نیست. در این سالها بارها داستان نوجوانان باهوش غربی - دختر و پسر- که پدر یا مادر معتاد و بیمار داشتند را خواندم.
 عجیب اینکه اغلب این نوجوانها، بسیار باهوش هستند. مثل لایلای این داستان که پدرش را ندیده و مادرش هم معتاد است (الکلی یا موادمخدر یا هردو -توضیح روشنی در داستان نبود). با وجود کسری های زندگی اش مثل بی برقی و نبود جای خواب مناسب! شاگرد ممتاز کلاسش است. با سن کم از پس کارهای خودش بر آمده و سرپرست برادر کوچکترش هم هست. مشکل غذا را، ناهار رایگان مدرسه تاحدی حل کرده ولی لباس مناسب و بهداشت فردی و سایر مسایل معمول روزانه، مشکلاتی برایش ایجاد کرده که همین نابسامانی توجه دیگران را به زندگی او جلب می کند و ...
چیزی که در این داستان (و سایر داستان های ینگه دنیا) برایم جالب است. بودن یک مدرسه بزرگ و مجهز (غذاخوری، کتابخانه و اتاق کامپیوتر، آزمایشگاه و حضور پرستار و اتاق بهداشت ...). است. خداییش همین غذای رایگان کمک بزرگی است برای چنین دانش آموزانی.
گویا شهرهای آن سرزمین، شونصدتا مدرسه ندارند. بلکه دو یا سه مدرسه بزرگ دارند که تمامی بچه های شهر، دانش آموز همان چند مدرسه هستند.
البته دیر متوجه شدن اولیای مدرسه از اوضاع نابسامان لایلا و برادرکش هم برایم عجیب بود!؟ 
داستان روان و جذابی است.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.