یادداشت Boshra
7 روز پیش
بعد از چهارسال و نیم دوباره خوندنش خیلی حس متفاوتی داشت. شاید یه علتش اینه که همه چیز توی 18 سالگی عمیق تر حس میشه. یه تکون کوچیک مثل زمین لرزه آدمو زیر و رو میکنه. برفک برای من همچین حسی داشت اون موقع.زلزله بود. بعد از دو تا سوگ کتابی رو بخونی که راجع به ترس و مواجهه با مرگه در حالی که 18 سالته. برای اینکه بتونم راجع بهش بیطرفانه اظهارنظر کنم و عشق کورکورانه ای که در نگاه اول بهش پیدا کرده بودم بذارم کنار 4 سال و نیم زمان (و وعده ی ساختن فیلمش) لازم داشتم. هنوز هم دوستش دارم. با بعضی قسمت هاش دوباره بلندبلند خندیدم. حتی توی بازخوانیش هم هر 5 صفحه یه بار کتابو بستم و نفس عمیق کشیدم. دلم میخواست بعضی جملاتشو، عباراتشو، حتی ترکیب و گزینش واژگانشو، قاب کنم بذارم رو دیوار هر روز بهشون نگاه کنم. به احتمال زیاد بخش زیادیش برمیگرده به هنر مترجم. برفک برای کسانی که استیو تولتز دوست دارن، برای کسانی که مواجهه با مرگ و سوگ براشون سخته. برای کسانی که روزمرگی بهشون احساس ضعف میده و برای کسانی که بی صبرانه منتظرن فیلمشو ببینن انتخاب خوبیه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.