یادداشت نگار/لونا🌜
1404/4/6
خلاصه کتاب: داستان در جزیرهی ولف آیلند میگذرد، جایی که خواهر و برادری دوقلو، لیدیا و لوکاس، زندگی میکنند. اما آنها در واقع سهقلو بودهاند و برادرشان را از دست دادهاند. لیدیا همیشه نقش مراقب را داشته، در حالی که لوکاس خجالتی، مردمگریز و شدیداً وابسته به خواهرش است. زندگی آرام و پیچیدهی آنها با ورود غریبهای به نام کول دستخوش تغییر میشود... 💬 نظر من: این داستان کشش عجیبی برایم داشت. نثر کتاب روان است و جملاتی دارد که گاهی از غم، سردم میکرد و گاهی از احساسات، گرم. در لیدیا خودم را مییافتم و مدام کنجکاو بودم سرنوشتش به کجا میرسد. تا آخرین لحظه، پر از حدسهای تازه بودم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.