یادداشت Marzieh

Marzieh

Marzieh

1403/11/11

        تا حالا هیچوقت موقع خواندن یک کتاب انقدر بهم حسی پوچی دست نداده بود.
کل کتاب  داستان های کوتاه بود بیشتر درمورد یه‌سری پسره که عاشق یه سری دختر هستن یا برعکس که به هر دلیلی بهش نمی رسم یا خودشون آن ها رو ترک می کنند. تو کل داستان ها این حس ناامیدی و عشق ناکام موج میزنه، واقعا اینجوری بودم که اصلا چرا اینا رو نوشته نویسنده که بگه دخترا خیلی بدبختن یا پسرا از اونا بدبخت تر، ته همشون هم به یه عشق ناکام و پایان باز برسه و نشون بده چقدر کل کسایی که تو تهران زندگی می کنند  کثیف(از نظر ذات منظورمه) و مفنگی اند. 
واقعا اینقدر یه جوری شدم بعد خواندن کتاب که به قسمت مسئله که رسیدم گفتم دیگه ادامه نمیدم.این دو تا ستاره ام دادم فقط به خاطر داستان تهران در بعد از ظهر که از همشون تقریبا بهتر بود.
پیشنهاد می کنم اصلا سراغ این کتاب نرید. 
      
155

34

(0/1000)

نظرات

کلا مدل نویسنده‌اش اینجوریه!

2

من روی ماه خداوند را ببوس رو خوندم  اونم تقریبا  همینطوری بود  داستان یک عشق که اخر به خودکشی منجر شد
اما خب داستان اصلی کتاب  در مورد  وجود خداوند بود و واقعا کتاب زیبایی بود 
توصیه میکنم این کتاب را بخوانید قطعا نظرتان در مورد نویسنده عوض خواهد شد🙂
1

1

Marzieh

Marzieh

11 ساعت پیش

اون کتاب رو قبل از این مطالعه کردم و واقعا دوستش داشتم ولی این کتاب منو کاملا نا امید کرد.
بازم ممنون از پیشنهادتون 😊 

0