یادداشت علی باقری

علی باقری

علی باقری

3 روز پیش

        دوربین آهسته از پشت پنجره رد می‌شه.
یه دوچرخه‌ست، نصفه‌جون، تکیه داده به دیوار آجری.
صدای هواپیما تو آسمونه، ولی صدای ضربان قلب آدا بلندتره.

دخترک توی قاب پنجره، دستش روی زانوش.
نه لباس جنگ پوشیده، نه اسلحه داره.
فقط زخمش معلومه. زخمی که سال‌ها باهاش زندگی کرده.
ولی حالا جنگ بیرون شروع شده… و اون تازه داره نجات پیدا می‌کنه.

آدم بعضی وقتا تو دل شلوغ‌ترین فاجعه، تازه می‌فهمه چه‌قدر "حق داشته دوست‌داشته بشه".
آدا، همون لحظه که فهمید پاهاش می‌تونن حرکت کنن، فهمید دلش هم می‌تونه.

این البته یه توصیف سینماتیک از این قصه بود، داستان کلی این کتاب ارزش پنج ستاره رو داره ولی  داستان به جاهایی خواننده رو خسته می‌کنه هرچند که بسیاری از مواقع کتاب رو نمی‌تونید زمین بزارید. ارزش خوندن رو داره مخصوصا در این روز های پسا جنگ.
      
13

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.