یادداشت هوفر حسین
1402/2/1
کتاب فوقالعادهای بود، خیلی زیبا بود و بیخیال این شدم که جملههای قشنگشو بنویسم. یارومیل در سایه نقاش، یارومیل زیر سایه مامان، یارومیل و زاویه، اینکه یارومیل کجاها تحت تاثیر کدوم شخصیتها بود، باعث شد که خودم به زندگی خودم نگاه کنم و درمورد ادمای مختلف زندگیم فکر کنم. توصیفات اول کتاب درمورد عشق مامان به فرزندش، محافظهکاریاش در اواسط کتاب، حسادتاش و پنهان کردن ضعفهاش پشت این نقش خیلی قوی بود. درمورد یارومیل هم همین قضیه صدق میکنه، مخصوصا در بخشی از کتاب کوندرا اینو با طنزی مطرح میکنه. بخشی از داستان هست که یارومیل به خاطر دغدغهی خیلی بامزهی زیر شلواریش نمیتونه با زن مورد پسندش باشه، و اونجا دوست دخترشو بهونه میکنه و از یگانگی و منحصر به فرد بودن عشق حرف میزنه، و حرفاش پیرمرد شاعرو تحت تاثیر قرار میده! و جدای این ارتباط بین یارومیل و زنها و مادرش، لحن و دید شاعرانه نسبت به مرگ، فوقالعاده قابل ستایش بود. مرگ، که برای یارومیل واقعیت نبود، رویا بود. بینهایت بود. با شکوه بود. همانطور که «حضور دختری جوان، پیش پا افتاده بود اما غیبت مسلمش بینهایت باشکوه؛»
16
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.