یادداشت محمدقائم خانی
. برای فهم ایده انسانی و جهانشمول تورگنیف، باید بر مفهوم آزادی تمرکز کرد. آزادی با همه غنایی که در فلسفه آلمانی و روشنفکری فرانسوی دارد، محور تعریف انسان از منظر تورگنیف است. از منظر تورگنیف هرچیزی که بندی باشد بر پارهای از وجوه انسان، او را از جوهر وجودی خودش دور کرده است. پس تورگنیف در همه جا و همه چیز به دنبال آزادی انسان میگردد و این آزادی در هر جا، نمود خاص و ویژهی خود را دارد. اگر هم نتوانیم در مسأله خلقت انسان امری خاص را به او نسبت بدهیم، میتوانیم ادعا کنیم که در فهم هویت بشر و درک فصل ممیزه وجود او از دیگر موجودات، هیچ مفهومی چون آزادی توانایی انتقال ایده اصلی تورگنیف را ندارد. متر و معیار او در هر عرصه برای تشخیص میزان انسانی بودن نظرات و مواضع، آزادی است. در یک کلام، تورگنیف انسانیت را با آزادی میسنجد. در معرفت، به فلسفه محض میرسد. فلسفهای که درون رمانتیسم و آیدهالیسم آلمانی غرق است. فلسفهای که نمیخواهد بندهای کارکردگرایی، شکاکیت، ایدئولوژی و منفعتطلبیهای شخصی و گروهی را بپذیرد و صرفا وامدار خود حقیقت است. مشخصاً کانت و هگل مورد توجه او هستند. شیستوف درباره او مینویسد: «هر ایدهآلیست در سراسر زندگی خویش میترسد به هیولایی که بالای سرش میچرخد نگاه کند، و این هیولا سرانجام او را میکشد. تجربههای نیچه تنها در آستانه پیری به سراغ تورگنیف آمدند. اصلیترین فعالیت ادبی تورگنیف صرفا تبیین ایدهالیسم بود که در طول سالهای متمادی با موفقیت از او در برابر وحشت و نفرت «حشره» محافظت کرده بود. » در علم هم فقط فاکتها را به رسمیت میشناسد و از هرگونه تحمیل روششناختی و کارکردگرایانه که مسیر علم را به سوی خاصی جهت بدهد رویگردان است. تا وقتی علم در خدمت شناخت حوزه موضوعی خودش باشد مشکلی با آن ندارد، ولی به محض ورود به مسیر منفعتگرایی، با آن به شدت مخالفت میکند. در زیبایی مسحور طبیعت و هنر ناب است. میتوان ردپای تعالیم روسو را به وفور در داستانهایش پیدا کرد. هر آن چه که بخواهد طبیعت را به انقیاد درآورد یا به هنر جهت خاصی ببخشد، مطرود تورگنیف است. در نسبت انسان با زیبایی طبیعت، جانب شهود و تماشاگری را میگیرد تا از قید هر منفعت و نیازی آزاد بماند. «پدران و پسران» نقدی است به معرفت علمی مدرن و نهیلیسم فکری دنیای جدید که نابودگر آزادی انسان هاست.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.