یادداشت مهدی فاتحی زاد
1404/1/25
حرف هایی ک دوست دارم با شما در میان بگذارم. تا به چه اندازه باید در مسیر خواسته های والدین کمر خم کرد؟ مسلما بسته به نوع ارتباط والد فرزندی در خانواده ها جواب این سوال متفاوت خواهد بود. تازه است و به یاد دارم که پدرم چگونه درباره اشتباهات پدرش با افتخار صحبت کرده و می کند، درباره روی پا خود ایستادن و عدم توجه او به تربیت فرزندان چگونه درباره سردی رفتارش در زندگی حرف میزند گویی این رویه درست است گویی اگر به آن خورده گرفته شود از الوهیت مقام آن مرحوم کم خواهد شد و همینطور وقتی پدربزرگ از پدرش میگفت. شاید بسط دادن این موضوع اشتباه باشد که بگوییم ما در جامعه ای پدر سالار زندگی کردیم ولی خیلی راحت می توانم بگویم من در خانواده ای بزرگ شده ام که پدران و پسران مقامی به شدت قابل تقدس داشته اند و اعمالشان بدون توجیه خاصی دارای ارزش و اعتبار خاص بوده است. پس میتوانم بگویم مضامین کتاب سمفونی مردکان را با تمام وجود درک میکنم. آیدین پسر بزرگ خانواده که شاعر مسلک و آگاه و آزاده است را میشناسم. مادری که مقام مرد را مثل خدایی کوچک میپرستد و میترسد. خانواده ای که انگار زن در آن درجه دو است انگار زن وسیله ای است در میان دیگر وسیله ها. و پدر و اشتباهات آن. دوستی و دهن بینی پدر رویکرد اشتباه اش با تک تک فرزندان و خودکامگی و خودکامگی، دیکتاتور کوچولویی که دنیای کوچکی را اداره میکند، دنیایی که فکر میکند جدا از تصمیمات او از هم خواهد پاشید. کتاب را یک سال پیش خواندم و هر آنچه که از این به بعد میگویم چکیده است که از آن در من مانده است. کتاب درباره خانواده ای در اردبیل است متشکل از شش عضو ما بیشتر با پسر دوم سر و کار داریم و پسر کوچک. پسری که زندگی را در کتاب ها می جوید یعنی آیدین و برادر کوچکش که عاشق بازار و پول و کار خانوادگی شان است کسی که انگار فاقد احساسات است و برای رسیدن به مقاصدش حاضر است تلاش های زیادی در مسیر منفی بکند قلبی ک اگر از سنگ نباشد قطعا از ذغال است سیاه و سوزان. پدر، حاجی بازاری است با قوانین سختگیرانه که گویی هر قانون را به اصل موجودیت خود گره زده که هیچ در پی تغییر نگرشش به زندگی نیست. آیدین یک دوقولو دارد، دختری زیبا . نیازی به گفتن ندارد که جایگاه آخر خانواده برای اوست دختری محجوب به حیا که در گاوصندوق نگه داری نشده اما نتنها از دیگران پنهان می شود بلکه در خود خانواده ام چنان به چشم دیگران نمی آید(البته که به چشم آیدین می آید) آیدین خیلی صاف است با تمام افراد به نرمی و درستی برخورد میکند حتی با کسانی که قلب او را شکسته اند. آیدین صبور تنها و ساده است خیلی ساده با درد و سختی آشناست سعی دارد با گوشه گیری از تصمیمات پدر دوری کند از میزان نفوذ او در زندگیش بکاهد اما نه نمیشود چون برای پدر او جز از دارایی هایش است که هر کار بخواهد با او میشود کرد چون آیدین راه را بلد نیست و به دلیل سادگی ممکن است به غلط برود پس باید از راهنمایی های پدر استفاده کند، چرا؟ چون صرفا راهی که آیدین انتخاب کرده است مطابق امیال پدر نبوده چون پدر بجز خیر و صلاح چه چیزی از برای فرزند میخواهد صلاحی که از منظر تنگ دانسته کوچک یک دیکتاتور انتخاب شده و جز آینده ای روشن او را به چه سمت سوق میدهد؟ شاید به سوی تباهی افسردگی. و مادر مادر عزیز دل مادر، گیره نگه دارنده زندگی مذهبی و بی نهایت مطیع است نمی دانم اما برای من اینطور بوده انگار همیشه آدم های پاک مذهبی مطیع تر هم هستند. شما در چهار مومان داستان را از زبان سه نفر خواهید شنید که یکی از این افراد عشق آیدین است بله این داستان همه چیز دارد یک زندگی کامل است. حتی عشقی که به مرور به زیر پوست پسر و دختر میرود را خواهید دید. اگر خوب توضیح ندادم به زمان زیادی از خواندن آن گذشته ببخشایید. امیدوارم بخوانید تا با لذت رمان ایرانی خوب خواندن آشنا بشوید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.