یادداشت ابراهیم شجاعت
1403/1/13

مباحث مطرح شده در این کتاب تا حدود بسیار زیادی مشاهدات مطرح شده توسط فردریک لیست در ۱۵۰ سال پیش را - زمانی که به این گفته میخندیدند که طی دو نسل آلمان به لحاظ اقتصادی، انگلستان را به چالش خواهد کشید یا اینکه ایالات متحده آمریکا به قدرت صنعتی پیشرو جهان مبدل خواهد شد - مورد تأیید قرار میدهد. بر این اساس الگوی سازگاری شکل میگیرد که بر طبق آن تمامی کشورهایی که به دنبال کسب موقعیت برتر هستند، برای تسریع آهنگ توسعه اقتصادی از سیاستهای فعال صنعتی تجاری و فناوری (ITT) (نه صرفاً حمایت تعرفهای ساده، همان طور که بارها در این کتاب بدان اشاره شد که پیش از دوره فردریک لیست نیز مطرح بوده استفاده کردهاند. ابزارهای سیاستی مورد استفاده برای دستیابی به توسعه اقتصادی امروزه در مقایسه با دوره فردریک لیست، متنوعتر، پیچیدهتر و اثربخشتر شده است؛ اما الگوی کلی به نحو قابل توجهی منطبق بر همان الگوی اصلی است. شیوه دقیق سیاست گذاری که تاکنون استفاده شده هر آنچه که باشد، به نظر میرسد با مجموعهای از استراتژیهای توسعه موفق به کار گرفته شده توسط ادوارد سوم در قرن پانزدهم، رابرت والپول فردریک كبير و الکساندر همیلتون در قرن هجدهم و سیاست گذاران ایالات متحده آلمان یا سوئد قرن نوزدهم و همتایان آسیای شرقی و فرانسوی قرن بیستم دارای اصول مشترکی است. همان طور که در طول چند قرن گذشته بارها مشاهده شده مسأله مشترک تمامی اقتصادهایی که به دنبال کسب موقعیت برتر هستند، حرکت به سوی فعالیتهای اقتصادی با ارزش افزوده بالاتر است که در فرایند توسعه اقتصادی عاملی کلیدی است؛ ولی این انتقال به طور طبیعی اتفاق نمیافتد. زیرا در کشورهایی که به دنبال کسب موقعیت برتر هستند به دلایل متعدد بین بازده اجتماعی و فردی سرمایه گذاری در فعالیتهای با ارزش افزوده بالا یا صنایع نوپا، تفاوت وجود دارد. وجود چنین تفاوتهایی در بازدهی فردی و اجتماعی طراحی سازو کارهایی برای اجتماعی کردن ریسک مرتبط با سرمایه گذاریها را ایجاب میکند. برخلاف دیدگاه متداول برای کاهش این تفاوتها، نباید مداخله سیاستی مستقیم از قبیل حمایت تعرفهای یا اعطای یارانه صورت گیرد، بلکه میتوان با تأسیس نهادهایی که قادر به اجتماعی کردن ریسک مربوط به چنین پروژههایی هستند، تفاوت میان بازده فردی و اجتماعی را کاهش داد. با این حال، راهحلهای نهادی محدودیتهای بسیاری دارند. اول از همه نهادها تجسم طبیعی قواعد عمومی هستند و ممکن است در خصوص مسائل مرتبط با صنایع خاص، مؤثر نباشند. دوم، ایجاد نهادهای جدید میتواند زمانبر باشد، لذا توانایی کشورها برای پاسخ گویی سریع به چالشهای جدید را محدود میسازد. در نتیجه مداخله سیاستی متمرکز و سریع در بسیاری موارد ممکن است بهتر از راهحلهای نهادی باشد. این حقیقت که مداخله مستقیم دولت به ویژه در قالب سیاستهای ITT برای اجتماعی کردن ریسکهای مرتبط با توسعه صنایع نوپا بسیار ضروری است بدین معنی نیست که تنها یک راه برای این کار وجود دارد و آن استفاده از حمایتهای تعرفهای است. همان طور که در فصل ۲ نشان داده شد برای دستیابی به هدف حمایت از صنایع نوپا در کشورهای مختلف از ابزارهای سیاستی بسیار متفاوتی استفاده شده است که متأثر از تفاوت در عقب ماندگی نسبی فناوری در آن کشورها شرایط بین المللی دسترسی به منابع انسانی و مواردی از این دست میباشد. نیازی به گفتن نیست که حتی در یک کشور خاص نیز برای دستیابی به رونق اقتصادی، با گذشت زمان و تغییر شرایط داخلی و بین المللی ابزارهای سیاستی میتواند در واقع بایستی تغییر کند. معمولاً کشورهای موفق کشورهایی بودهاند که سیاستهای خود را به طور ماهرانه با تغییر شرایط انطباق دادهاند. البته این حقیقت که استفاده از سیاستهای فعال ITT ضروری است بدین معنی نیست که موفقیت اقتصادی تمامی کشورهایی که از چنین سیاستهایی استفاده میکنند، تضمین شده است. همان طور که از تجارب طیف گستردهای از کشورهای در حال توسعه در طول دوره پس از جنگ جهانی دوم میتوان مشاهده کرد، موفقیت چنین سیاستهایی از یکسو به نوع دقیق سیاستهای مورد استفاده و از سوی دیگر به شدت به توانایی و تمایل دولت در اجرای چنین سیاستهایی وابسته است. تصویر ترسیم شده از بررسیهای تاریخی این کتاب به اندازه کافی واضح به نظر میرسد. کشورهای NDC در تلاش برای دستیابی به موقعیت اقتصادهای پیشرفتهتر و به منظور تقویت صنایع نوپای خود از سیاستهای صنعتی، تجاری و فناوری مداخله گرانه استفاده کردهاند. نوع و شدت این سیاستها به فراخور وضعیت هر کشور متفاوت بوده است؛ اما استفاده فعالانه آنها از چنین سیاستهایی را به هیچ عنوان نمیتوان انکار کرد. به طور نسبی (با در نظر گرفتن شکاف بهره وری نسبت به کشورهای توسعه یافتـهتر)، بسیاری از کشورهای توسعه یافته در مقایسه با کشورهای در حال توسعه کنونی عملاً از صنایع خود حمایت بسیار شدیدتری کردهاند. در صورت تأیید این نتیجه گیری بسته پیشنهادی کنونی در خصوص سیاستهای خوب که بر منافع تجارت آزاد و سایر سیاستهای ITT/لسهفر تأکید دارد، با تجربه تاریخی در تقابل است. موفقیت کشورهای NDC جز یک یا دو استثناء (به عنوان مثال هلند و سوییس) بر به کارگیری چنین بسته سیاستی استوار نبوده است. سیاستهایی که این کشورها برای رسیدن به جایگاه کنونی خود استفاده کردهاند - که سیاستهای فعال ITT است - دقیقاً همان سیاستهایی هستند که کشورهای NDC میگویند کشورهای در حال توسعه کنونی نباید از چنین سیاستهایی به دلیل وجود اثرات منفی آنها بر توسعه اقتصادی، استفاده کنند. پس آیا کشورهای توسعه یافته و نهاد سیاست گذاری توسعه بین المللی (IDPE) که تحت کنترل کشورهای صنعتی پیشرفته است، سیاستهایی را توصیه میکنند که فقط برای خودشان سودمند است، به جای این که برای کشورهای در حال توسعه سودمند باشد؟ آیا بین این فشارها و فشار انگلستان در قرن نوزدهم برای تجارت آزاد در برابر سیاستهای حمایتی که آمریکا و سایر کشورهای NDC برای کسب موقعیت برتر اقتصادی اعمال میکردند تشابهی وجود ندارد؟ آیا منطقی است که بگوییم موافقتنامه WTO که مانع از توانایی کشورهای در حال توسعه برای اعمال سیاستهای فعال ITT است نسخه مدرن و چند جانبه از قراردادهای نابرابری است که قبلاً بریتانیا و سایر کشورهای NDC به کشورهای نیمه مستعمره تحمیل میکردند؟ به عبارت دیگر آیا کشورهای توسعه یافته به *نردبانی که خود از آن بالا رفتهاند، لگد زده و آن را به زمین میاندازند* تا دور از دسترس کشورهای درحال توسعه باشند؟ متاسفانه پاسخ تمامی این سؤالات، مثبت است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.