یادداشت محمدجواد قیاسی
1403/10/9
کتاب «روایت سوم» با دغدغهای اصیل و جسورانه پا به میدان میگذارد؛ دغدغهای برای نجات روایت دفاع مقدس از قالبهای صرفاً توصیفی یا خاطرهمحور، و بردن آن به سمت تحلیل کلان و افقمند در امتداد حرکت انقلاب اسلامی. این تلاش، در زمانهای که روایتهای احساسی و تاریخیِ بیتحلیل بر گفتمان دفاع مقدس سایه افکندهاند، ستودنیست. نویسنده بهدرستی میخواهد روایت جنگ را از سطح تجربههای فردی، به ساحت معنا و تمدن ارتقا دهد. اما «روایت سوم» بیش از آنکه بنایی مهندسیشده و مستدل باشد، یک طرح اولیه است؛ یک نیت خوب، که هنوز به بلوغ نظری نرسیده است. مفاهیم کلیدی در آن، مانند "افق انقلاب"، "جهت تاریخی"، یا "تحلیل روایی"، بار معنایی دقیقی ندارند و گاه بیشتر حس شعار یا خطابه میدهند تا نظریه. چارچوب مفهومی کتاب، نه از سنت مطالعات راهبردی تغذیه میکند، نه از علوم انسانی متعارف، و همین امر باعث میشود تلاش نویسنده گاه در فضای مبهم بین تحلیل دینی، ایدئولوژیک و شخصی سرگردان بماند. از لحاظ دادهپردازی و منابع نیز کتاب ضعف دارد. نمونهها و شواهد تاریخی کماند، و در برخی بخشها، دادهها بیشتر تأییدیاند تا تحلیلی. مخاطب گاهی با گزارههایی روبهروست که به جای اثبات، تنها تکرار میشوند. در چنین اثری که ادعای گشودن افقی نو دارد، فقدان مستندات دقیق، یک خلأ جدی است. از نظر زبانی، کتاب میان لحن تحلیلی و لحن خطابی نوسان دارد. گاه با تعابیر ارزشی یا اصطلاحات حماسی مخاطب را درگیر میکند، اما این زبان برای کسانی که بهدنبال تبیین منطقی و قابل نقد هستند، کفایت نمیکند. لحن کتاب باید از جنس تحلیل باشد، نه اقناع ایمانی. با اینحال، نویسنده کاری مهم کرده است: او یادآور شده که روایت، قدرت دارد و روایتسازی، ابزار تمدنی است. اگر قرار است دفاع مقدس زنده بماند، باید بتوان آن را با زبان آینده سخن گفت؛ و «روایت سوم» با همه کاستیهایش، گامی در این مسیر است—هرچند نه گامی استوار و کامل.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.