یادداشت سعید بیگی

سعید بیگی

سعید بیگی

5 روز پیش

        نثر کتاب خوب، روان و خواندنی است. البته با وجود تلاش مترجم برای ارائۀ یک ترجمۀ روان و مناسب با ویژگی‌هایی که خود در مقدمه‌اش بیان کرده، به نظرم گاهی برخی واژگان و عبارات مشکل دارند و خوب بود اگر تغییر داده می‌شدند.

در این کتاب دو نمایش‌نامۀ از اوریپید آمده است. در مقدمه، هم نویسنده و هم مترجم مطالبی را در بارۀ اصل داستان و این ترجمه آورده‌اند و نکاتی را که لازم دانسته‌اند، شرح داده‌اند.

* نمایش‌نامۀ اول؛ «ایفی‌ژنیا در اولیس» : ماجرا از اقامتگاه آگامِمنون در ساحل اولیس آغاز می‌شود و او نامه‌ای را که بارها نوشته و پاره کرده است، بالاخره می‌نویسد و به خدمتکار پیرش می‌دهد تا آن را به همسرش کلیتم‌نسترا برساند و در آن به او گفته که برخلاف قرار پیشین در نامۀ اول، دخترش ایفی‌ژنیا را به اولیس نفرستد... .


** نمایش‌نامۀ دوم؛ «ایفی‌ژنیا در میان توری‌ها» : ماجرا از معبد الهه آرتمیس در سرزمین توری‌ها آغاز می‌شود. ایفی‌ژنیا در خواب دیده که خانه پدری‌اش در آرگوس یونان خراب شده و ستونش ریخته است و این‌گونه تعبیر می‌کند که برادرش اورستس کشته شده و او تنها و بی‌کس مانده است و برایش عزاداری می‌کند و مراسم به جای می‌آورد و در خیال با روح او سخن می‌گوید... .


این دو نمایش نامه از اوریپید، بسیار جالب و خواندنی و زیبایند و برای قهرمانان پایانی خوش دارند و تلخ نیستند؛ برعکس بیشتر نمایش‌نامه‌هایی از یونان که پیش از این خوانده‌ایم.

اولین نکتۀ جالب که دیدم؛ جابجایی ایفی‌ژنیا با یک گوزن هنگام قربانی‌شدن که شبیه ماجرای حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل علیهم‌السلام بود. بررسی این شباهت‌ها، در ادبیات تطبیقی بسیار مهم است و نکات بسیاری را از پیوستگی‌های قومی گذشتگان آشکار می‌کند.

مطلب بعدی بسیج خانوادگی خدایان است؛ برای حل مشکل پیش آمده یعنی افتادن تمثال الهه‌ای از آسمان به زمین و یافتن و انتقال آن از سرزمین بربرها که آداب نمی‌دانند و وحشی‌اند، به یونان که مردمانی باکلاس‌تر و معتقدتر دارد.

سرنوشت خاندان آگاممنون هم خیلی جالب است؛ کلیتم‌نسترا به آگاممنون خیانت می‌کند و او را می‌کشد، زیرا ایفی‌ژنیا را کشته و قربانی هوس هلن و پاریس کرده است و کلیتم‌نسترا به دست پسرش اورستس کشته می‌شود، زیرا آگاممنون را کشته و به او خیانت کرده است و اورستس دیوانه و تبعید می‌شود، زیرا کلیتم‌نسترا را کشته است و ایفی‌ژنیا به سرزمین بربرها تبعیدشده و کاهن معبد آرتمیس شده است، زیرا بیگناه و باکره است و عضو این خانواده است و باید تاوان خطا و گناه دیگر اعضای خانواده را بدهد! و این رویه در زندگی دیگر خاندان‌ها نیز دیده می‌شود.

«گُـنَـه کرد در بَلخ آهنگری          به شوشتر زدند گردن مِسگری!»

مَثَـل جالبی است؛ یک دیوانه سنگی را داخل چاه می‌اندازد و صد عاقل نمی‌توانند آن را بیرون بیاورند. این دو تن ـ پاریس و هلن ـ بخش بزرگی از جهان آن روز را به آتش کشیدند و هزاران انسان بی‌گناه در آتش هوس اینان سوختند.

پاریس و هلن به گناه روی می‌آورند و نظم و ترتیب یونان و تروا را بر هم می‌زنند و افراد زیادی گرفتار می‌شوند و صدها، بلکه هزاران تن کشته می‌شوند و خانه‌های بسیاری ویران می‌شود و بنیان خانواده‌های زیادی از هم می‌پاشد و در نهایت پاریس کشته می‌شود و هلن به خانه‌اش باز می‌گردد و با خیر و خوشی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد و گویا نه خانی آمده و نه خانی رفته است!

بخش‌های مختلف قصه به صورت منطقی به هم مربوط شده‌اند و خواننده می‌تواند بپذیرد که ماجراها این‌گونه طبیعی روی داده‌اند. غیرطبیعی‌ترین بخش‌های داستان، جاهایی است که خدایان از آن بالا وارد قصه شده و چون دانای کل و توانای کل، بخش‌هایی را برای بعضی‌ها روشن می‌کنند و یا سرنوشت عده‌ای را بنا به دلایلی که به خودشان مربوط است، تغییر می‌دهند و هیچ کس هم اجازه و جرأت پرسش را ندارد و همگان باید راضی باشند.

مثلا الهه‌ای آژاکس را دیوانه می‌کند و او به جای قهرمانان یونان و دشمنانش که او را تحقیر کرده‌اند، حیوانات را می‌کشد یا اورستس را دیوانه می‌کنند و وقتی حمله به او دست داده، حیوانات را به جای دشمنانش می‌کشد.

اینکه خدایان هم چون آدمیان احساسات و رفتارهای اشتباه دارند و تحت تاثیر قرار می‌گیرند، جالب است. اما نکتۀ مهم آن است که کسی حق مواخذۀ آنان را به جهت گفتارها و رفتار‌های اشتباه‌شان ندارد.

این دو نمایش‌نامه؛ عالی، فوق‌العاده و خواندنی بودند و از خواندنشان بسیار لذت بردم و به روح اوریپید درود فرستادم. دوستان عزیز بهخوانی را به خواندن این دو نمایش‌نامۀ زیبا و دوست‌داشتنی، دعوت می‌کنم.
      
577

39

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.