یادداشت معصومه فراهانی

        "برادر من هم همینطور". این جمله‌ای بود که بعد از دیدن اسم کتاب مثل ستاره دنباله‌دار از ذهنم رد شد. ستاره‌ای که دنباله‌اش پر بود از خاطراتی که در همه آن‌ها تلخ و شیرینِ اتفاقاتی که اتیسمِ برادرم برایم ساخته بود به چشم می‌خورد. 
من هم دوست داشتم از برادرم بنویسم و حالا با شخصیتی همراه می‌شدم که برادری مثلِ من داشت. کتاب را بی‌معطلی خواندم. او هم وقتی برادرش دنیا را روی سرش می‌گذاشت، خجالت می‌کشید و دست‌وپایش را گم می‌کرد و می‌خواست از زیر نگاه سنگین دیگران فرار کند.
اما برادرهایمان با هم فرق هم داشتند، برادرِ او عاشق طبل زدن بود و برادرِ من عاشقِ نقاشی‌. ستاره‌های دنباله‌دار با هم فرق داشتند و این آسمان را زیباتر می‌کرد.
      
9

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.