یادداشت محمد مهدی شاطری

        یادم هست در آن مدت کوتاهی که در مدرسه به عنوان کادر اجرایی کار می‌کردم، روزی یکی از بچه‌ها با تحکم آمد دفتر و به من گفت: 
اخراج از کلاسم رو ثبت کنید برم! 
ثبت کردم.
 بعد از چند دقیقه دوباره آمد سراغم و گفت: یه نامه می‌دید برم سر کلاس؟ برایش توضیح دادم که این‌کار در حوزه اختیارات من نیست. و آن پسر با ظاهر مغرور و مقتدر مجبور شد به چند نفر برای این نامه رو بزند.  صدای شکسته شدنش را به وضوح می‌شنیدم. ولی برخی او را پر رو و بی‌ادب می‌خواندند. این پسر پرونده‌‌اش پر از مورد انضباطی بود. و هر روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شد. 

ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر فرصت مناسبی است برای درک بخش‌ قابل توجهی از دانش‌آموزان. آن‌هایی که پررو، گستاخ و بی‌چشم و رو خوانده می‌شوند. و گاه دست به اقدامات بسیار بدی می‌زنند. در این کتاب می‌بینیم که دلیل بسیاری از این اقدامات می‌تواند رانده شدن از طرف معلم، دانش‌آموزان و در کل مدرسه باشد.

نوع مواجهه مشاور با برادلی برای من خیلی آموزنده بود. صبر، تحمل، خوب گوش دادن، خوب واکنش دادن، آشنایی با دنیای کتاب‌ها و... نویسنده قدرت قابل توجهی در شخصیت‌پردازی مشاور و همچنین برادلی به خرج داده است. هرچند کمتر شخصیتی را می‌توان پیدا کرد که حق آن در داستان ادا نشده باشد.  ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر یک دوره آموزشی فوق‌العاده برای انسان‌هایی است که می‌خواهند درک کنند، بیاموزند، معلم، مربی و یا والد باشند. لابه‌لای این نکات مثبت و خوب که مجالی برای گفتن آن‌ها در این متن نیست مسئله‌ای قابل تامل وجود دارد که به نظرم کمتر به آن توجه شده‌. 

آن هم بخشی  اشتباه از رویکرد مشاور هست.  مشاور به رابطه احساسی بین خودش و برادلی به شدت دامن می‌زند. تا جایی که به بوسیدن آن می‌پردازد. برایم جای سوال دارد که مشاوری که لوئیس ساکر در کتابش به آن پرداخته با چنین دانش وسیع در شناخت شخصیت خود چرا باید در مشاور چنین ویژگی‌ای را بدون نکوهیدن آن قرار دهد؟ او نمی‌داند این رابطه احساسی‌ای می‌تواند در بلند مدت فارغ از نگاه دینی چه آسیب‌هایی را به شخصیت برادلی وارد کند؟ مخصوصا برادلی که شخصیتی آسیب پذیر دارد.

پ.ن: خیلی نکته نوشته‌ام که دوست داشتم درمورد کتاب بگویم. اما ترجیح به همین مقدار بسنده کنم و برداشت‌های دیگر را به خود شما واگذار کنم:) 
      
18

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.