یادداشت Melika

Melika

Melika

1404/4/12

        داستان نامه‌های تاسف بار مادربزرگ تو دست‌های نوه‌ش، کتابی بود که هرچند توی سه چهار روز خوندمش اما تونست مقدار زیادی توی روزهایی که برامون سخت بود، من رو از واقعیت کنار بکشه و با مادربزرگ و السا همراهی کنه.
نمی‌دونم کتاب رو چطور معرفی کنم که اسپویل نشه. حتی در مورد این کتاب نمی‌دونم بخشی که می‌خوام بگم اسپویل محسوب میشه یا نه. پس از معرفی می‌گذریم.
اولین تجربه‌ی من از خوندن بکمن بود. هنوز نمی‌دونم قراره یکی از خواننده‌هاش بشم یا نه. برای تصمیم گیری به خوندن یکی دوتا کتاب دیگه نیازه. اما از چیزی که مطمئن هستم اینه که این کتاب در جای خودش کار خودش رو کرد. طوری که می‌خوام به یکی دو کتاب دیگه هم شانس بدم و نه اینکه خوندن از بکمن رو کلا کنار بذارم.
•شخصیت‌ها. با یکم جست و جو فهمیدم هر کسی که از بکمن خونده باشه می‌دونه که بخش عمده‌ای از حس دلبستگئ که کتاب ایجاد می‌کنه مربوط به شخصیت‌ها هستن. شخصیت‌هایی که تکراری نبودن، با هم تفاوت داشتن و تو نمی‌فهمیدی کِی اصلا از تنفرت نسبت بهشون کم شد اما یه زمانی اون بین بهشون دلبسته می‌شی.
هیچ شخصیتی بی‌دلیل توی کتاب نوشته نشده بود. اگر با شخصیتی مواجه شدی، هم دلیل داشته و هم پس زمینه‌ای از زندگیش رو بعد خواهی فهمید.
•روایت. داستان سوم شخص روایت میشه. هرچند که به نظرم راوی دانای کل نبود و با حفظ سوم شخص بودنش، دیدگاهش به داستان دیدگاه السا و بخش‌هایی هم مادربزرگ بود.
داستان کتاب من رو دنبال خودش کشوند و تو روزهایی که فکر می‌کردم حوصله‌ی کتاب خوندن ندارم کاری کرد که زود تمومش کردم. و فردای اون روز درحالی که نمی‌دونستم دقیقا چرا، اما دل تنگ السا و حتی بریت ماری بودم.
فکر می‌کنم بتونی بهش یه شانس بدی. چه به عنوان یه کتاب مستقل و چه به عنوان کتابی برای شروع بکمن.
      
540

23

(0/1000)

نظرات

Hey

Hey

1404/4/12

ممنون
دقیقا تو همین فکر بودم که به عنوان اولین کتاب از بکمن شروع کنم یا نه؟ 

2