یادداشت امیرمحمد گمینی
1401/8/3
4.0
7
من از روی نسخه انگلیسی میخوانم. چون ترجمه فارسی آن حذفیات زیادی دارد. ظاهراً یک داستان عاشقانه است. از آن عشقهای یکطرفه که عاشق جا نمیزند. اما در واقع داستانی است درباره بودن و زندگی کردن در استانبول دهههای هفتاد و هشتاد میلادی. پرسهزدن در کوچهپسکوچههای چوکورجوما، نیشانتاشی و محلههای قدیمی استانبول. درباره چیزهای دم دست مردم آن روزکار. از مجسمهها و نمکدانهایی که دست معشوق به آنها خورده تا ته سیگارهای او. همه این اشیا واقعاً در موزهٔ معصومیت در خانهای در محله چوکورجوما وجود دارند. و میتوان با دیدن آن در موزه، با راز اشیا و زندگی روزمره آدمهای معمولی محلههای معمولی همراه شد... این کتاب درباره عاشق شدن و عاشق ماندن در استانبول آن روزگار است. شباهتهای فرهنگی ترکیه و ایران در این داستان بیش از همه به چشم میآید. انگار این اتفاقات در تهران دهه پنجاه شمسی هم میشد روی دهد...
17
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.