یادداشت امیررضا سعیدینجات
1402/11/29
بسم الله همیشه به این اعتقاد داشتم که یکی از مهمترین پارامترهای عمیق شدن یک اثر ادبی یا سینمایی یا هنری ساده بودنش است. یعنی هرچقدر ساده اما دقیق و عمیق تصویرسازی صورت بگیرد، اثری ماندگارتر خلق میشود. این کتاب دقیقاً این فاکتور را در دل خود دارد و بیشک همین عامل باعث شده تا خواندنی و جذاب و لذتبخش باشد و مخاطب تا انتها با آن همراهی کند و حتی بعد از تمام شدن کتاب، حسرت تمام شدنش را داشته باشد. داستان پیرامون پسری است که در بدو تولد با مشکل مربوط به ناحیه سر به دنیا میآید، به علاوه این مشکل خود را، در اعضا و اندام او نیز نشان میدهد. جونیور (آرنولد) در قرارگاه سرخپوستی به دنیا آمده، جایی که هر سرخپوستی در آن متولد میشود و در همان جا یا نهایتا یک قرارگاه دیگر از دنیا میرود. در حقیقت خلاصه زندگی یک سرخپوست، به دنیا آمدن و از دنیا رفتن در قرارگاه و دائمالخمر بودن است. اما جونیور سعی میکند به این روال از پیش تعیین شده تن ندهد و زندگیش را به شکل دیگری تصویر کند. او عاشق کشیدن کاریکاتور است، کتاب میخواند، یکی از مهاجم های خوب بسکتبال است و هوش نسبتاً بالایی دارد. همه اینها او را به این فکر میاندازد که به منطقه سفیدپوستها برود و علیرغم نژادپرستی آنها شرایط جدیدی را در زندگی تجربه کند. کتاب از همه لحاظ جذاب و خواندنی است. تندخوان و روان و همراه با تلخخندهای بیامانی که در زندگی جونیور جاری است. سالها این کتاب را در قفسه کتابفروشیها میدیدم اما فرصتی برای خواندنش پیش نیامد. امروز خوشحال هستم که این کتاب را دست گرفتم و خواندم. اگر میخواهید کتابی حال خوب کن و جذاب و دمدستی، برای لحظههای بی حوصلگی انتخاب کنید، بیشک این کتاب گزینه فوقالعادهای است. جملات قصار و زیبای زیادی در متن وجود دارد که هرکدام عمق کتاب و لذت خواندن آن را صد چندان میکند. خلاصه خواندنش را از دست ندهید.
5
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.