یادداشت زهرا میکائیلی
1403/8/11
بابا تعریف میکرد یکی از هم خوابگاهیهایش موهای زیادی داشت و دائم به موهایش ژل و انواع تقویتیها و شامپوهای مختلف میزد. علیرغم تمام آن رسیدگیها چند سال بعد همهی موهای همخوابگاهی سابق ریخته بودند و بابا با شامپوی تخم مرغی و موهای کمپشت، همان بود که بود. حالا حکایت پدر این کتاب است. کسی که زیادی به موهایش ور میرود. دائم شانهشان میکند و بهشان میرسد. اما یک روزی موهایش از دستش خسته میشوند و میروند. تلاشهای بامزهی پدر برای گرفتن موهایش را با بچهها بخوانید و بخندید. داستانی مصور و بامزه برای ۹ سال به بالا.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.