یادداشت
1401/3/10
3.9
9
قهرمان اصلی کتاب از حرکت دست پیرزنی ساخته می شود که در استخر مشغول تعلیم شناست ،وقتی بیرون می آید برای مربی اش دست تکان می دهد و ازهمین حرکت است که شخصیت خیالی اگنس در ذهن نویسنده شکل می گیرد و به تبع اون در طول کتاب به داستان شخصیت هایی که مستقیم یا غیر مستقیم ،به اگنس مربوط هستند، پرداخته می شود. کتاب ،حاوی مفاهیم فلسفی ،روانشناختی و سیاسی زیادی است که گاهی اوقات انقدر گیج کننده می شد که مجبور میشدم یه صفحه رو دو بار بخونم یا حتی از سر بعضی از اون ها که پیچیده تر بود، بگذرم.یه جوری بود انگار کوندرا می خواست تمام افکار و عقیده ها و عقده هاش رو تو این کتاب بگنجونه که عاقبتش هم تبدیل شده بود به کتابی نه چندان دلچسب و کسل کننده که خواننده رو به زور دنبال خودش می کشونه من به کوندار ارادت خاصی دارم و همیشه از خوندن نوشته هاش لذت می برم ولی باید بگم که این کتاب دیگه یه مقدار زیاده روی بود ،داستان انسجام خاصی نداشت و دائما از یه داستان به یه داستان دیگه و از یه شخصیت به یه شخصیت دیگه تغییر میکرد. بخش هایی از کتاب وقتی که دیگر دلواپس آن نباشیم که در چشم محبوبمان چگونه دیده شویم معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم *** هیچ چیز بیشتر از آوردن دلیل برای توجیه بی فکری به کوشش فکری نیاز ندارد *** زشتی جنگ در این است: نزدیکی خون ریخته دو طرف،مجاورت شهوانی دو سرباز،که چشم در چشم هم،یکدیگر را با سر نیزه می درند *** بی نهایت جای خوشوقتی است که تا به حال جنگ ها را فقط مردها اداره کرده اند . اگر زن ها می جنگیدند چنان در بی رحمی پایدار بودند که روی سیاره ما حتی یک موجود بشر باقی نمی ماند
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.