یادداشت زهرا زرین‌فر

مسخ و درباره مسخ
        من واقعا نمی‌دونم درباره‌ی این تصویر وحشتناکی که کافکا ترسیم کرده چی بنویسم.

احساس خام اولیه‌ام این بود: جدا شدن از بقیه به خاطر این که قابل درک نیستی(نه به خاطر این که قابل درک نیستن) و خب این به نظرم خیلی دردناکه چون هر چه قدر هم بخواهی ارتباط بگیری بیشتر ازت دوری می‌کنند. ولی این که چرا این وضع ایجاد میشه فکر می‌کنم هر کس که همچین فکر و احساسی رو تجربه کرده باشه دلیل متفاوتی داره شاید بشه گفت فهم و درک بیشتر و نابوکف این‌جا به نبوغ اشاره کرده بود.

این برداشت و احساس اولیه شخص من بود از داستان و خوب لزومی نداره واقعا همون چیز باشه که خود کافکا مدنظر داشته یا خوانندگان دیگه یا خود من اگه بعدها دوباره بخونمش. و فک می‌کنم برای این که از نگاه سابجکتیو به نگاه آبجکتیو برسم لازمه دوباره شاید هم چندباره بخونمش.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.