یادداشت مریم
1403/11/12
نویسندههایی هستن که علاوه بر داستانهاش ون زندگی خودشون هم داستانی خوندنیه. زندگی کوندرا برای من از اون زندگیهاست. کوندرایی که با خودم عهد کردم کتابهاشو پنج سال یه بار بخونم. چون هربار دیدم به داستانهاش فرق میکنه. داستانهایی که سگ معروف کوندرا توشون از همهی انسانها خوشبختتره. چون از مناسبات گاها کثیف انسانی چیزی نمیدونه. داستانهایی که بنوا دوترتر دربارهشون گفته درک پیشپاافتادگی چیزها. کوندرا جایی دربارهی خودش گفته در مصرف خودم زیادهروی کردهام، و علاقهی چندانی نداره دربارهی زندگی شخصیش صحبت کنه. اما تو این کتاب ورا همسر کوندرا از زندگیشون برای آریان شومن گفته. نه بخشهای خصوصی زندگی که بخشهای ادبیش. رفتنشون از پراگ، زندگیشون تو فرانسه، دیدار با نویسنده ها و جستارنویسهای مختلف و دانشگاه هایی که تو اونها درس میدادن. از وقتی که موقع رفتن به فرانسه پیشنویس اولیهی "سبکی تحمل ناپذیر هستی" یا همون "بار هستی" تو پراگ و دست مشاور فرهنگی سفیر فرانسه میمونه تا بعدا در فرانسه به دست آقای نویسنده برسه، تا اونجایی که کوندرا میگه من کافکا نخواهم شد؛ تو این زندگی پرفراز و نشیب کوندرا همراهش میشید. لحظات غمگینی تو این کتاب هست اما شوق ادبیات و دیدن اسمهای آشنا و ناآشنای ادبی برای من تجربهی لذت ادبی بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.