یادداشت زهرا عشقی مُعز
1404/1/2
خیلی کتاب تلخ و سنگینی بود. با تمام کتب شهدایی که خونده بودم زمین تا آسمون فرق میکرد. در تمام طول داستان چشمام از تعجب بیرون زده بود و مدام فیوزم می پرید و میگفتم وای، این دیگه آخریشه، از این بدتر نمیشه که نه! مشکلات، سختی ، زجر و بدبختی ها تمومی نداشت. ماجرا از یک ازدواج اجباری و نادرست شروع شد. و تا جایی ادامه پیدا کرد که این زن پرتحمل مادر دو شهید شد و در نهایت همسری که بهش خیلی زیاد ظلم کرده بود فوت کرد. یه جاهایی میگفتم این همه خوبی و صبر برای چیه؟ چرا نمیره طلاق بگیره خب؟ ضرر طلاق از زندگی با این مرد برای خودش و زندگی اش بهتره! اما خب گویا شخصیت داستان اینطور فکر نمیکرده... تا لحظه آخر پای مرد بی وفای زندگی اش موند، حتی وقتی هووش ول کرد و رفت، حتی وقتی شوهرش افتاد تو بستر مریضی خودش و بچههاش ازش مراقبت کردن. به نظر خیلی دل بزرگی داشتن! خیلی زیاد. از خودممیپرسیدم آیا واقعا زندگی با همچین آدمی ثواب محسوب میشه یا خود آزاری؟ درست تر نبود برای نجات خودشون جدا شن؟ جواب احتمالی ننه علی تو ذهنم اومد که به خاطر آبروم، رضای خدا و بچه هام جدا نشدیم! از روایت بی پرده داستان هم جا خوردم هم کیف کردم! کتاب درس عبرت واضحی برای دقت در ازدواج بود، و یک نه محکم به ازدواج اجباری. و صد البته نشان دهنده نتیجه ایمان و صرفا دنبال رضای خدا بودن و به خاطر خدا تحمل و زندگی کردن. این کتاب به من نشون داد که میشه با کلی مشکل اخلاقی شوهرت، دست بزناش، قدرندان بودنش، و مشکلات دیگه اش، صرفا با تذهیب نفس و توکل به خدا، بچه هایی تربیت کرد که شهید شن. با نفس حق مادر ، بچه تربیت میشه و به عاقبت بخیری نزدیک. برای بچه هاش هرکاری کرد، اما بهشون اجازه نداد به پدرشون بی احترامی کنن و در دعواهاشون دخالت... . خدا از آقا رجب بگذره، کمتر ظلمی بود که در حق این نکنه... . از خودم پرسیدم جای حاج خانم زهرا همایونی بودی چهمیکردی؟ جواب گرفتم که همون اول کار طلاق. در هرصورت طلاق میگرفتم. من آدم اون نسل که با لباس سفید بری خونه شوهز با کفن بیای بیرون نیستم. اما اگه نمیشد به هر دلیل طلاق گرفت چی؟ نفرین میکردم. و خب نفرین نکردن روح بزرگ و ایمان خیلی قوی میخواد، دریا دلی و بزرگ منشی میخود، که من ندارم حقیقتا. خدا اجر این مادر شهیدِ انقدر سختی کشیده رو بده. این رقمی شو دیگه ندیده بودیم که پدر شهید به همسرش بگه تو بچههای منو بهکشتن دادی و به خاطر شهادت بچه هاش ، زنش رو بگیره زیر باد کتک. در طول داستان به زجری که این دوشهید و برادرهاشون میکشیدن فکر کردم. خیلی خیلی زندگی سخته، وقتی همچین مردی بعنوان پدر و همسر تو خونه باشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.