یادداشت مهدی فاتحی زاد
2 روز پیش
مرشد و مارگاریتای ایرانی؟ ملکوت من را من به یاد شاهکار بولگاف می اندازد. اما این وجه تشابه برای من فقط به خاطر شخصیت هایی تقریبا مشابه با پوچی و آشفتگی و جنون مرگ و کشتار است و بس. پیچیدگی روایی ملکوت در انسجام اثر خللی ایجاد نکرده است، و در هم آمیختگی جهان واقعیت و خیال در پیشبرد خط روایی به زیبایی در تعادل است. ایجاد یک شر مطلق اما کار متفاوتی است چیزی که من در مرشد و مارگاریتا دیدم و لی در ملکوت یک قادر قابل اعتماد برای افراد درون داستان مواجه بودم در داستان صادقی نشان میدهد طمع کاری و خوش خیالی ذاتی انسان اگر چه فرد ساده دل و خوش قلب باشد یا خودخواه و منفعت طلب در آخر کار دستش خواهد داد. ما در کتاب با شخصیت بلند مرتبه ای که اعمال اش مخصوصا در روابط پدر پسری که در اعصار گذشته ایران نمونه های پر شماری از آن هست مواجه هستیم که در فرار از عذاب وجدان کار های خود شهر به شهر به دنبال رستگاری است و در این بین دست به مجازات خود نیز میزند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.