یادداشت
1403/6/17
4.2
13
قضیه از این قراره که یک فهرست پیشنهادی کتاب به دست چند نفر میرسه که اتفاقا خیلی هم اهل کتاب خواندن نیستن. دو تا شخصیت اصلی داره: موکش، یک پیرمرد هندی که همسرش رو به تازگی از دست داده و آلیشا یک دختر 17، 18 ساله که در طول تابستان در کتابخانه کار میکنه و به خاطر افسردگی شدید مادرش، زندگی شخصی نسبتا داغونی داره. کل داستان در ومبلی از شهرهای اطراف لندن اتفاق میفته. اول اینکه نویسنده هم اصالتا هندیه و کلا تمرکز روی زندگی هندیها زیاده: معبد رفتنشون، جشنهاشون، غذاهاشون و ... حتی نامهی آخر داستان خیلی هندیوار به دست موکش میرسه و نویسندهی فهرست کتاب مشخص میشه. دوم اینکه زیادی طولانی و کم اتفاقه و عملاً به جز تصمیم ایدن، اتفاق دیگری در کتاب نمیافته. سوم اینکه بیشتر (اندک) جذابیت کتاب به خاطر کتابهاییه که شخصیتها در حال خوندن هستن که همهشون معروف و محبوب هستن. کتابهایی مثل کشتن مرغ مینا، ربکا، بادبادکباز، زندگی پی، غرور و تعصب، زنان کوچک و دلبند و خب اگر به خاطر این کتابها و اشاره به داستانها و شخصیتهاشون نبود، عملاً کتاب آدامز حرفی برای گفتن نداشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.