یادداشت ارغوان میرزایی

        در دنیایی که قهرمان‌ها بعد از جنگ دیگر به کار نمی‌آیند، آندریاس پوم، با یک پای چوبی و روحی زخم‌خورده، نه فقط از میدان جنگ که از دل جامعه هم بیرون رانده می‌شود. اون دیگر نه مبارز است، نه انسانی کامل در چشم دیگران. اون فقط یادآور چیزی است که همه دوست دارند فراموشش کنند.
یوزف روت در این کتاب با نثری پر از شفقت، تصویری از فروپاشی ارزش‌ها بعد از جنگ را می‌سازد. این رمان، عصیان است علیه فراموشی، علیه بی‌عدالتی خاموش هر روزه و علیه جهانی که قهرمانانش را فقط تا وقتی می‌خواهد که به دردش بخورند.
شخصیت آندریاس، ترکیبی است از وقار درونی و فروپاشی تدریجی. او نه یک قربانی ساده است و نه یک شورشی بلندپرواز؛ بلکه انسانی است خسته که خشمش تبدیل شده به سکوت.
عصیان، قرار است راحت نباشد. قرار است به جای اینکه سرگرمت کند، تو را وسط خلأیی بیاندازد که از خود بپرسی:« اگر جای آندریاس بودم، چه می‌کردم؟»
برای من این کتاب تصویری است از تنهایی کسانی که صدایی ندارند و حتی اگر فریاد بزنند، کسی گوش نمی‌دهد.

💭اگر به رمانی علاقه دارید که به زخم‌های اجتماعی و روانی بشر دست می‌زند، این کتاب را از دست ندهید.
      
129

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.