یادداشت مصطفی صالحی بابادی
1404/1/5
#اولین_کتاب_۱۴۰۳ #یک_از_پنجاه کتاب بازمانده روز نوشته کازو ایشی گورو و ترجمه نجف دریابندری از نشر کارنامه که به صورت دست دوم از سایت ریباکس تهیه اش کردم این کتاب جز چهار کتاب حلقه اخیر مجموعه مبنا بود توضیحات نجف دریابندری در ابتدای کتاب روشن کننده خیلی موضوعات بودچند سال قبل تصمیم به خواندنش از نسخه پی دی اف داشتم که با خواندن چند صفحه اولش بی خیال شدم چرا که آن زمان به شدت به نظرم حوصله سر برآمد و حالا حس می کنم واقعا آن موقع آماده خواندن کتاب های این چنینی نبودم آخرین حلقه کتاب مبنا اواسط زمستان هزار و چهارصد و سه چهار کتاب را انتخاب کرده بود که آن ها را تهیه کردم و یکی شان همین کتاب بود که برعکس نسخه پی دی اف مقدمه موجزش بسیار در چشم بود و اصلا نمی دانم نسخه پی دی اف مقدمه را داشت یا نه خلاصه با ادبیاتی به نام ادبیات و داستان های باتلری (پیشخدمتی) آشنا شدم .آقای استیونز پیشخدمتی انگلیسی در خانه لردی والامقام است که قبل از جنگ جهانی دوم فعالیت هایی برای جلوگیری از جنگ دارد و استیونز فکر می کند اوست که موثر است در پیشبرد این مراسماتی که لرد برگزار می کند البته نه اینکه نقش چندانی داشته باشد بلکه خوش خیالانه فکر می کند اقدامات و خدماتش خیلی تاثیرگذار است او باور به مفهوم باتلر تراز دارد و به همین دلیل در خیلی کارها بی خیالی طی می کند مثل عشق و عاشقی ، خانواده و ... حتی چندان به پدرش و وضعیت جسمی او اهمیت نمی دهد کتاب فقط با ترجمه شاهکاری که دارد می تواند خودش یک اثر هنری کامل باشد جدا از اینکه داستان پرکشش اما آرامی دارد. از کازو ایشی گورو کتاب هرگز ترکم مکن ترجمه سهیل سمی را چند سال قبل خواندم قلم این نویسنده خیلی به ذائقه من نمی خورد اما باید اعتراف کنم موضوع بسیار جذاب بود مخصوصا برای من که در کارهای خدماتی هستم و اقدامات من و امثال من باعث پیشرفت بقیه می شود که حتی خودم گاهی نمی بینمشان. نویسنده چیزی به نام بازمانده روز را مطرح می کند به عنوان راه حل افرادی مثل استیونز که می بایست از کارشان فاصله بگیرند و یاد بگیرند از زندگی واقعی لذت ببرند اما در واقع ما هیچ وقت نمی توانیم به راحتی این کار را کنیم کما اینکه استیونز با اینکه به بازمانده روز فکر کرد ولی باز هم به همان فکرهای سابقش برگشت و منی که بعد از دوازده ساعت در محیط کار بودم به منزل برمی گردم چیزی به نام بازمانده روز بنام باقی نمی ماند که بخواهم به آن بچسبم در کل اشاره به اینکه باید از زندگی ات استفاده کنی با نشان دادن چسبیدن یک فرد به کار و تلاش هایش در عرصه شغلی بسیار برایم دوست داشتنی بود و یادآور فیلم انجمن شاعران مرده بود و رابین ویلیامز مرحوم که با همان جمله در ذهنم نقش بسته که دم را غنیمت شمار. حتما این کتاب را به بقیه پیشنهاد می کنم که بخوانند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.