یادداشت جنّات

جنّات

جنّات

1404/5/11

        حالا که تموم شده، وقتی کل کتاب رو نگاه میکنم؛ یه قفس میبینم، یه زندان، یه خانواده تو این قفس که تفکر بزرگترها و کوچکترها اینه که خانه و باغ و هر چیزی که تو این دنیا دوست داشتن رو ازشون گرفتن. خاک کشورشون رو ازشون گرفتن، خونه، اتاق، آشپزخونه، پنجره‌ای که دیداندازش به باغشون که بابا داره توش کار میکنه رو گرفتن و به جاش ادمهای غریبه‌ای که به زور از خونه بیرونشون کردن، به جای اونا به اون دیدانداز دسترسی دارن، توی اون آشپزخونه غذا درست میکنن و... به طور کل آزادی و امنیت رو ازشون گرفتن...
ولی تو این قفس هنوز زندگی در جریانه... باید با حکومت نظامی کنار بیایم، با تیراندازی کنار بیایم، با ترس و نا امنی کنار بیایم،  با ایستگاه های نظامی برای عبور از هر کجا و معطلی چند ساعته بدون دلیل کنار بیایم، با کشته شدن نزدیکانمون کنار بیایم، ولی دست از زندگی نکشیم، دست از امید نکشیم، دست از رویای آزادی نکشیم، و در نهایت؛
دست از رویای بودن در قدس نکشیم....
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.